کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوبکاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خوبکاری
لغتنامه دهخدا
خوبکاری . (حامص مرکب ) نکورفتاری . نیکوکاری . نیک کرداری : همه جامه ٔ رزم بیرون کنیدهمه خوبکاری بافزون کنید. فردوسی .همه خوبکاری ز یزدان شناس وز او دار تا زنده باشی سپاس . فردوسی .به از خوبکاری بگیتی چه چیزکه اندررسم هم بدان چیز نیز.اسدی (گرشاسبنامه ...
-
جستوجو در متن
-
بردباری
لغتنامه دهخدا
بردباری . [ ب ُ ] (حامص مرکب ) حلم . (دهار) (آنندراج ). تحمل . (آنندراج ). تاب و تحمل (ناظم الاطباء). احتمال . (یادداشت بخط مؤلف ). صبر. شکیبائی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شکیب : سر مردمی بردباری بودسبک سر همیشه بخواری بود. فردوسی .اگر بردباری و ب...
-
بیرون کردن
لغتنامه دهخدا
بیرون کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راندن . بدر کردن . برون کردن . خارج ساختن . اخراج کردن . نفی کردن . طرد کردن : کنون دشمن از خانه بیرون کنیم وزین پس بر این لشکر افسون کنیم . فردوسی .- بیرون کردن نوکری یا عضو اداره ای را ؛ اخراج کردن او را. عذر او ر...
-
خوب
لغتنامه دهخدا
خوب . (ص ) خوش . نیک . ضد بد. (ناظم الاطباء). نیکو. (برهان قاطع). جید. مقابل ردی . نغز. پسندیده . (یادداشت بخط مؤلف ) : پسته حریر دارد و وشّی معمدااز نقش و از نگار همه خوب چون بهار. معروفی .ای زین خوب زینی یا تخت بهمنی . دقیقی .یکی جای خوبش فرودآوری...