کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خواهنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خواهنده
/xāhande/
معنی
۱. درخواستکننده.
۲. [قدیمی] واسطه.
۳. [قدیمی] گدا.
۴. [قدیمی] = خواستگار
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. خواستگار، خواستار، خواهان، طالب
۲. سایل، گدا، متکدی ≠ خوانده
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خواهنده
واژگان مترادف و متضاد
۱. خواستگار، خواستار، خواهان، طالب ۲. سایل، گدا، متکدی ≠ خوانده
-
خواهنده
لغتنامه دهخدا
خواهنده . [ خوا / خا هََ دَ / دِ ](نف ) محتاج . درخواست کننده . گدا. عرض کننده . (ناظم الاطباء). گدا. سائل . (یادداشت بخط مؤلف ) : مکن خوار خواهنده درویش رابر تخت منشان بداندیش را. فردوسی .بپاکی گرایید و نیکی کنیددل و پشت خواهندگان مشکنید. فردوسی .و...
-
خواهنده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) xāhande ۱. درخواستکننده.۲. [قدیمی] واسطه.۳. [قدیمی] گدا.۴. [قدیمی] = خواستگار
-
جستوجو در متن
-
طلوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] talub خواهنده؛ خواستار.
-
متعرف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mote(a)'arref جوینده و خواهندۀ چیزی برای شناختن آن.
-
مستعیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] mosta'ir بهعاریتخواهنده؛ عاریتگیرنده.
-
مستعین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] mosta'in کسی که از کسی یاری بخواهد؛ یاریخواهنده.
-
مستغفر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mostaqfer کسی که استغفار میکند؛ آمرزشخواهنده.
-
مستکفی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mostakfi آنکه طلب کفایت کند؛ کفایتخواهنده.
-
نام خواه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی، مجاز] nāmxāh آنکه خواهان نام و شهرت است؛ نامجو؛ نامخواهنده.
-
خواهندگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) xāhandegi خواستار بودن؛ خواهنده بودن؛ خواستاری.
-
طلبنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] talabande طلبکننده؛ خواهنده.
-
قطم
لغتنامه دهخدا
قطم . [ ق َ طِ ] (ع ص )خواهنده ٔ هرچه باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || خواهنده ٔ گوشت و جماع . (منتهی الارب ).
-
مستنعت
لغتنامه دهخدا
مستنعت . [ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) صفت کردن خواهنده . (از منتهی الارب ). توصیف چیزی را از کسی خواهنده . (از اقرب الموارد). رجوع به استنعات شود.