کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خواهشگر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خواهشگر
/xāhešgar/
معنی
۱. خواهشکننده.
۲. شفاعتکننده؛ شفیع.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پایمرد، شفیع، میانجی، واسطه، شفاعتکننده
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خواهشگر
واژگان مترادف و متضاد
پایمرد، شفیع، میانجی، واسطه، شفاعتکننده
-
خواهشگر
فرهنگ فارسی معین
( ~. گَ)(ص فا.) شفیع ، شفاعت - کننده .
-
خواهشگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] xāhešgar ۱. خواهشکننده.۲. شفاعتکننده؛ شفیع.
-
واژههای همآوا
-
خواهش گر
لغتنامه دهخدا
خواهش گر. [ خوا / خا هَِ گ َ ] (ص مرکب ) شفیع. میانجی . (یادداشت بخط مؤلف ) (ناظم الاطباء) : بیارد کنون پیش خواهشگران ز کابل فراوان گزیده سران . فردوسی .بدان گیتیم نیز خواهشگر است که با ذوالفقار است و با منبر است . فردوسی .از او شاه برداشت بند گران ...
-
جستوجو در متن
-
شفاعت
فرهنگ واژههای سره
خواهشگر
-
ملتمس
واژگان مترادف و متضاد
التماسکننده، خواهشگر
-
شافع
واژگان مترادف و متضاد
خواهشگر، شفاعتگر، شفیع، واسطه
-
شافع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] šāfe' شفاعتکننده؛ خواهشگر.
-
متقاضی
واژگان مترادف و متضاد
تقاضاکننده، خواستار، خواهان، طالب، خواهشگر
-
شفاعتگر
واژگان مترادف و متضاد
پایمرد، خواهشگر، شافع، شفیع، واسطهگر، عفوطلب
-
واسطه
واژگان مترادف و متضاد
۱. خواهشگر، شفیع، میانجی ۲. دلال، رابط ۳. محرک، مسبب ۴. سبب، علت
-
شفیع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: شُفعاء] šafi' ۱. کسی که برای دیگری خواهش عفو یا کمک بکند؛ خواهشگر؛ شفاعتکننده.۲. (حقوق) صاحب شفعه.
-
کشتیار
لغتنامه دهخدا
کشتیار. [ ک ُت ْ ] (ص مرکب ) ملتمس . خواهشگر.- کشتیار کسی شدن ؛ سخت بدو التماس کردن . سخت اصرار و الحاح کردن . نهایت درجه ابرام و اصرار با مهربانی کردن : کشتیار او شدم که بماند گفت حکماً باید بروم . (یادداشت مؤلف ) .