کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خواهر شوهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گلباجی
لهجه و گویش تهرانی
خواهر شوهر
-
باجناغ
لغتنامه دهخدا
باجناغ . [ ج َ ] (ترکی ، اِ) باجناق . شوهر خواهر زن نسبت بشوهر خواهر دیگر. نسبت دو مرد با یکدیگر که هر یک شوهر یکی از دو خواهر باشد. هم پاچه . هم ریش . هم زلف . هم داماد. هم دندان . سِلف .
-
آیزنه
فرهنگ فارسی معین
(یَ یا یِ نِ) [ تر. ] ( اِ.) (عا.) شوهر خواهر.
-
یزنه
فرهنگ فارسی معین
(یَ نِ) (اِ.) آیزنه ؛ شوهر خواهر.
-
صهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] sehr ۱. قرابت؛ خویشی.۲. (اسم) شوهر دختر یا شوهر خواهر؛ داماد.
-
داماد
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - مرد تازه زن گرفته . 2 - شوهر دختر یا خواهر.
-
یزنه
لغتنامه دهخدا
یزنه . [ ی َ ن َ / ن ِ ] (ترکی ، اِ) شوهر خواهر. (ناظم الاطباء)(از فرهنگ جهانگیری ) (از غیاث ) (آنندراج ) (از انجمن آرا). آیزنه . ظأم . ظأب . شوی خواهر. (یادداشت مؤلف ). در تداول امروز آذربایجان به کسر یاء تلفظ شود.
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) غنوی . یکی از اصحاب حضرت رسول (ص ) است . وی قبل از هجرت در معیّت خواهر خود از مکه ٔ مکرّمه بمدینه ٔ منوره رفت و شوهر خواهر او که از کفار بود او را بکشت . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
هم داماد
لغتنامه دهخدا
هم داماد. [ هََ ] (ص مرکب ) شوهر خواهر زن . (آنندراج ) (یادداشت مؤلف ). هم ریش . باجناغ . رجوع به هم ریش شود.
-
ظأب
لغتنامه دهخدا
ظأب . [ ظَءْب ْ ] (ع اِ) بانگ و فریاد و غوغا. || سخن . || آواز تکه هنگام مست شدن . آواز بز کوهی گاه برجستن بر ماده . || ستم . || شوی خواهر. یِزنه . || کسی که خواهر زن کسی را در خانه داشته باشد و او را سلف آن کس گویند. هم داماد. هم سلف .شوهر خواهر زن...
-
خانباجی
لغتنامه دهخدا
خانباجی . [ خام ْ ](اِ مرکب ) این لفظ از دو قسمت تشکیل شده یکی «خان » که مخفف «خانم » است و دیگر «باجی » که کلمه ای است ترکی بمعنی «خواهر» و مجموعاً یعنی «خانم خواهر». || مادر بزرگ : نوه ها بمادر بزرگ خود خانباجی خطاب می کنند. || خواهر شوهر: زنهای شو...
-
بجناق
لغتنامه دهخدا
بجناق . [ ب َ ج َ] (ترکی ، اِ) کسی که شوهر خواهر زن دیگری است و غلطمشهور باجناق گویند. (از فرهنگ نظام ). لفظ ترکی است . هرگاه دو خواهر را دو کس بخواهند، هریک از آن دو کس بجناق آن دیگری است و بعربی سلف خوانندش . (یادداشت مؤلف ). همریش . هم دندان . هم...
-
ابراهیم بن صالح
لغتنامه دهخدا
ابراهیم بن صالح . [ اِ م ِ ن ِ ل ِ ] (اِخ ) ابن منصور، پسر عم هارون الرشید و دومین شوهر عباسه خواهر او بوده است .
-
باچوکی
لغتنامه دهخدا
باچوکی . [ چ ُ ](اِخ ) (پرنس ) نام شوهر خواهر ناپلئون است . وی با زوجه ٔ خود متارکه کرده در سال 1841م . در رم درگذشت . (قاموس الاعلام ترکی ج 2).
-
استاوراس
لغتنامه دهخدا
استاوراس . [ اِ ] (اِخ ) امپراطور بیزانس (روم شرقی ). وی در 811 م . جانشین پدر خودنیکفور اول شد، دو ماه بعد شوهر خواهر او (میخال رانغاوی ) ویرا خلع کرد و او در همان ایام وفات یافت .