کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوان آراستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
فرت خوان
لغتنامه دهخدا
فرت خوان . [ ف َ خوا / خا ] (اِخ ) دهی است از دهستان گرکن بخش فلاورجان شهرستان اصفهان ، واقع در 9هزارگزی جنوب گرکن و یک هزارگزی راه عمومی گرکن . ناحیه ای است واقع در جلگه و معتدل که دارای 514 تن سکنه است . از زاینده رود مشروب میشود. محصولاتش غلات ، ب...
-
صبح خوان
لغتنامه دهخدا
صبح خوان . [ ص ُ خوا / خا ] (نف مرکب ) (مرغ ...) بلبل : ز پرده ناله ٔ حافظ برون کی افتادی اگر نه همدم مرغان صبح خوان بودی . حافظ.چه حالت است که گل در سحر نماید روی چه آتش است که در مرغ صبح خوان گیرد.حافظ.
-
فارسی خوان
لغتنامه دهخدا
فارسی خوان . [ خوا / خا ] (نف مرکب ) فارسی زبان . کسی که میتواند نوشته های فارسی را بخواند : ... تا چنانچ عربیت دانان از آن مستفید شوند فارسی خوانان نیز از آن مستفید شوند. (ترجمه ٔ تاریخ قم ص 3).
-
هفت خوان
لغتنامه دهخدا
هفت خوان . [ هََ خوا / خا ] (اِخ ) از بلوک بیضا. (از فارسنامه ٔ ناصری ). رجوع به هفتخان شود.
-
هفت خوان
لغتنامه دهخدا
هفت خوان . [ هََ خوا / خا ] (اِخ ) خوان به معنی سفره است . بعضی وجه تسمیه ٔ این کلمه را آن دانسته اند که رستم و اسفندیار بعد از هر کامیابی ، خوانی ازاغذیه ٔ لذیذ می گستردند، ولی این وجه صحیح نمی نماید.وجه دیگر اینکه کلمه مصحف هفتخان مرکب از هفت و خان...
-
هم خوان
لغتنامه دهخدا
هم خوان . [ هََ خوا / خا ] (ص مرکب ) هم سفره . (یادداشت مؤلف ) : بر او زآن شگفت آفرین خوان شدندبه خوردن نشستند و هم خوان شدند. اسدی .هم خوان تو گر خلیفه نام است چون از تو خوردترا غلام است . نظامی .چو هم خوان خضری بر این طرف جوی به هفتادوهفت آب لب را...
-
یکه خوان
لغتنامه دهخدا
یکه خوان . [ ی َک ْ ک َ / ک ِ / ی ِک ْ ک َ / ک ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) آنکه در خواندن نغمه محتاج دمکش نباشد. (آنندراج ). و رجوع به یکه خوانی شود.
-
آفرین خوان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'āfarinxān آفرینگو؛ ستایشکننده.
-
آوازه خوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) 'āvāzexān ‹آوازخوان›۱. کسی که پیشهاش آوازهخوانی است؛ خواننده.۲. کسی که آواز خوب دارد و به همراه آهنگ خوب میخواند.
-
یزش خوان
لغتنامه دهخدا
یزش خوان . [ ی َ زِ خوا / خا ] (نف مرکب ) یزیش خوان . ورفان و شفیع و شفاعت کننده و پیشوای بزرگ مغان . (ناظم الاطباء). موبدی که دعا و نماز او خواند در آتشگاه . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یزش و یزشن شود.
-
کتاب خوان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] ketābxān ۱. خوانندۀ کتاب؛ کسی که زیاد کتاب میخواند.۲. [مجاز] باسواد.
-
مثنوی خوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] masnavixān کسی که مثنوی مولوی را با آهنگ خوش بخواند.
-
مرثیه خوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] marsiyexān کسی که مرثیه میخواند.
-
NFC reader
اَرمیکخوان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] ← خوانشگر ارتباطات میداننزدیک
-
ticket decoding reading equipment, ticket decoding equipment
بلیتخوان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] دستگاهی برای وارسی و کسر کردن اعتبار بلیت و معین کردن اعتبار باقیمانده در بلیتهای مغناطیسی یا مدتدار