کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوانین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خوانین
/xavānin/
معنی
= خان٢
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
خانها ≠ رعایا
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خوانین
واژگان مترادف و متضاد
خانها ≠ رعایا
-
خوانین
لغتنامه دهخدا
خوانین . [ خ َ ] (اِخ ) ناحیتی از غور است و اندر وی مقدار سه هزار مرد است . (حدود العالم ).
-
خوانین
لغتنامه دهخدا
خوانین . [ خ َ ] (ع اِ) ج ِ خان ، لغت ترکی است و در اصل لقب پادشاهان ترکستانست والحال در لقب امراء مستعمل شده و فارسیان عربی دان این لفظ را بطور عربی جمع کرده اند. (آنندراج ). ج ِ خان ، و خان صورتی از خاقان است . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خوانین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [جمعِ خان، بهسیاق عربی] xavānin = خان٢
-
واژههای مشابه
-
خوانین زاده
واژهنامه آزاد
متولد شده از خان ها یا خانان
-
جستوجو در متن
-
سَردارى
لهجه و گویش بختیاری
sardâri پالتو مردانه خاص بزرگان و خوانین.
-
سپهوند
واژهنامه آزاد
تیره ای از خوانین ایل بزرگ بیرانوند، واقع در شهرستان خرم آباد استان لرستان.
-
طهماسب میرزا
لغتنامه دهخدا
طهماسب میرزا. [ طَ ] (اِخ ) از خوانین افشاریه ، فرزند نادرمیرزا. رجوع به مجمل التواریخ گلستانه ص 333 شود.
-
تابوغ
فرهنگ فارسی معین
[ تر. مغ . ] (اِ.) سلام خاص که مغولان سلاطین و خوانین را می دادند، بدین طریق که با سر برهنه یک گوش را به دست گرفته کرنش می کردند.
-
ابوالغازی
لغتنامه دهخدا
ابوالغازی . [ اَ بُل ْ ] (اِخ ) ثالث . بیست و هفتمین از خوانین ازبک خیوه . او در حدود 1184 هَ . ق . بامارت رسید و تا حدود 1219 آن مقام داشت .
-
جگرنه
لغتنامه دهخدا
جگرنه . [ ج َ گ َ ن َ ] (اِ) مرغی است از جنس کلنگ و نزدیک بگردن او پرهای دراز سیاه میباشد که سلاطین و خوانین بر سر زنند، و او را اخار بر وزن بخار گویند. (برهان ). اَقّار .
-
پیربداق سلطان
لغتنامه دهخدا
پیربداق سلطان . [ ب ُ س ُ ] (اِخ ) برادر مصطفی خان از خوانین اوزبک . پیربداق بدیعالجمال خواهر سلطان حسین بایقرا را بزنی گرفت . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 123 و 124 و 177 شود.
-
چرکر
لغتنامه دهخدا
چرکر. [ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از قرای بلوک ابهررود زنجان است که در دو فرسخی سلطانیه در دامنه ٔ کوهی واقع شده مرتع اسبهای خوانین چرکر میباشد. نوزده نفر از خوانین بنی اعمام حاجی مصطفی قلیخان میرشکار در این قریه سکونت دارند که همه شکارچی ا...