کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خواندن نوری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
فاسق خواندن
لغتنامه دهخدا
فاسق خواندن . [ س ِ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) این ترکیب را صاحب تاج المصادر در ترجمه ٔ تفسیق آورده است . فاسق شمردن . تهمت فسق به کسی زدن ، مانند تکفیر. رجوع به فاسق و فسق شود.
-
فاتحه خواندن
لغتنامه دهخدا
فاتحه خواندن . [ ت ِ ح َ / ح ِ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) در مجلس سوگواری حاضر شدن و به روح مرده دعای خیر فرستادن . (ناظم الاطباء). اشاره به خواندن سوره ٔ فاتحه که در سوگواری مرسوم است . رجوع به فاتحه شود.- فاتحه ٔ چیزی را خواندن ؛ کنایت از به پایان ر...
-
ورد خواندن
لغتنامه دهخدا
ورد خواندن . [ وِ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) برزبان راندن ورد. دعا خواندن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
ارجوزه خواندن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) رجز خواندن درهنگام جنگ و خود را ستودن .
-
افسانه خواندن
فرهنگ فارسی معین
( ~. خا دَ) (مص ل .) یاوه گفتن ، بیهوده حرف زدن .
-
پیش خواندن
فرهنگ فارسی معین
(خا دَ) (مص م .) احضار کردن .
-
خارج خواندن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) خارج شدن خواننده از آهنگ موسیقی .
-
عشوه خواندن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . خا دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) سخن فریبنده گفتن .
-
فریاد خواندن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . خا دَ) (مص ل .) نک فریاد خواستن .
-
فاتحه خواندن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . خا دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) خواندن سورة «الحمد» در مجلس سوگواری .
-
کرکری خواندن
فرهنگ فارسی معین
(کُ کُ. خا دَ) (مص ل .) (عا.) رجز خواندن .
-
کور خواندن
فرهنگ فارسی معین
(خا دَ) (مص .) (عا.) اشتباه کردن ، بد فهمیدن .
-
گل خواندن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . خا دَ) (مص ل .) در اصطلاح قماربازان همة نقد خود را یکباره بر داو نهادن ، در این موقع کلمة «گل » را بر زبان رانند.
-
پیدا خواندن
لغتنامه دهخدا
پیدا خواندن . [ پ َ / پ ِ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) شمرده خواندن . ترتیل . (منتهی الارب ).
-
پیش خواندن
لغتنامه دهخدا
پیش خواندن . [ خوا / خا دَ] (مص مرکب ) دعوت کردن که نزدیک آید. بحضور طلبیدن .پیش خواستن . بنزدیک خود خواستن . گفتن که نزدیک آید پیش . طلبیدن . احضار کردن . نزدیک طلبیدن : پر اندیشه دل گیو را پیش خواندوزآن خواب چندی سخنها براند. فردوسی .نهاد از بر نام...