کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خواندار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خواندار
لغتنامه دهخدا
خواندار. [ خوا / خا ] (نف مرکب ) خوان سالار. (یادداشت بخط مؤلف ) : بخواندار گفتا که شاه جهان ز تن بگسلاند ترا هوش و جان . فردوسی .سبک داد خواندار وی را جواب که من ساخت خواهم یکی نغز خواب . فردوسی .دگر روز با مرد خواندار گفت که ای با خرد یار و با رای...
-
جستوجو در متن
-
آبداری
لغتنامه دهخدا
آبداری . (حامص مرکب ) شغل آبدار : سوی آبداری رسید آبدارنکوهیده خواندار برشد بدار. شمسی (یوسف و زلیخا). || طراوت . تازگی . ری ّ : بدین آبداری و این راستی زمان تا زمان آیدش کاستی . فردوسی .|| (اِ مرکب ) اسبی یا استری که بر آن اثاث آبدارخانه حمل کنند و ...
-
کتاب
واژهنامه آزاد
کتاب (کِ) یک واژه پارسی است وبه معنی خواندن نوشته است و هیچ ربطی به واژه عربی کتاب ندارد. کتاب در عربی به معنی نوشته شده یا نوشتار است و تمام مشتقات آن هم این موضوع را نشان می دهد مثلا کتب به معنا نوشت و کاتب هم به به معنی نویسنده است. در واقع کتاب ع...
-
آبدار
لغتنامه دهخدا
آبدار. (نف مرکب ) شربت دار. ساقی . ایاغچی . و در این زمان خادمی که بکار تهیه ٔ چای و قهوه و غلیان است : بیوسف چنین گفت پس آبدارکه ای مایه ٔ علم و گنج وقار. شمسی (یوسف و زلیخا).ز یوسف پذیرفت پس آبدارکه گر بازخواند مرا شهریار... شمسی (یوسف و زلیخا).بپر...