کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوازه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خوازه
/xāze/
معنی
نوعی چوببست برای چراغانی و آذینبندی؛ طاق نصرت: ◻︎ منظر او بلند چون خوازه / هریکی زو به زینتی تازه (عنصری: ۳۶۹).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. حجله، طاق، نصرت، قبله
۲. چوببست، چوببند
۳. تمایل، میل، رغبت
۴. آرزو، تمنا، خواهش
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خوازه
واژگان مترادف و متضاد
۱. حجله، طاق، نصرت، قبله ۲. چوببست، چوببند ۳. تمایل، میل، رغبت ۴. آرزو، تمنا، خواهش
-
خوازه
فرهنگ فارسی معین
(خا زِ)(اِ.) 1 - طاق نصرت ، چوب بستی برای چراغانی و آذین بندی . 2 - قبه ای از گل ها و ریاحین . 3 - خواهش ، میل .
-
خوازه
لغتنامه دهخدا
خوازه . [ خ َ زَ / زِ ] (اِ) هر نوع چوب بندی خواه برای آیین بندی باشد و یا برای بنائی و نقاشی و گچ بری عمارت . (ناظم الاطباء). خوازه [ خوا / خا زَ / زِ ] رجوع به خوازه [ خوا / خا زَ / زِ ] شود. || کوشک و قبه که برای آیین بندی و عروسی از گل و ریاحین س...
-
خوازه
لغتنامه دهخدا
خوازه . [ خوا /خا زَ / زِ ] (اِ) خواهش . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرای ناصری ). || آفرین . (ناظم الاطباء) (برهان قاطع). || نیایش . تحسین . ستایش . تعریف . (ناظم الاطباء). || هر نوع چوب بندی خواه برای آیین بندی باشد و یا بر...
-
خوازه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] xāze نوعی چوببست برای چراغانی و آذینبندی؛ طاق نصرت: ◻︎ منظر او بلند چون خوازه / هریکی زو به زینتی تازه (عنصری: ۳۶۹).
-
واژههای مشابه
-
خوازه بستن
لغتنامه دهخدا
خوازه بستن . [ خوا / خا / خ َ زَ / زِ ب َت َ ] (مص مرکب ) آیین بندی کردن . طاق نصرت بستن . (یادداشت بخط مؤلف ) : و کسی که بزیارت نور رودفضیلت حج دارد و چون بازآید شهر را خوازه بندند سبب آمدن از آن جای متبرک . (تاریخ بخارای نرشخی ص 13).گر با تو ز خان...
-
خوازه زدن
لغتنامه دهخدا
خوازه زدن . [ خوا / خا زَ / زِ زَ دَ ] (مص مرکب ) آذین بندی کردن شهر. آیین بندی کردن شهر. (یادداشت بخطمؤلف ) : چندان خوازه زده بودند و تکلفهای گوناگون کرده که از حد وصف بگذشت . (تاریخ بیهقی ).
-
خوازه بندی
لغتنامه دهخدا
خوازه بندی . [ خوا / خا زَ / زِ ب َ ] (حامص مرکب ) آذین بندی شهر. آیین بندی شهر. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خوازه گر
لغتنامه دهخدا
خوازه گر. [ خوا / خا زَ / زِ ] (ص مرکب ) خواهنده . خواهشگر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : میرسیدش از سوی هر مهتری بهر دختر دمبدم خوازه گری .مولوی .
-
خوازه گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] xāzegar = خواستگار: ◻︎ میرسیدش از سوی هر مهتری / بهر دختر دمبهدم خوازهگری (مولوی۱: ۸۵۸).
-
جستوجو در متن
-
آدین
لغتنامه دهخدا
آدین . (اِ) خوازه و آرایش ها که بنوروز یا گاه ورود پادشاهان و جشنهای بزرگ در کویها و برزنها و راهها کنند. آذین .
-
وصاف
لغتنامه دهخدا
وصاف . [ وَص ْ صا ] (اِخ ) کویی است در نسف (نخشب ). (معجم البلدان ) : به کوی وصاف آن نامه را بزن عنوان به پیش نامه ٔ تو تا که خوازه بندم کوی .سوزنی .
-
طاق بستن
لغتنامه دهخدا
طاق بستن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) ایجاد کردن طاق . ساختن طاق . || خوازه بستن . طاق نصرت بستن . طاق بندی . و رجوع به طاق بندی شود.