کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوار کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
suspension feeder
معلقخوار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی، جانورشناسی] نوعی آبزی که از غذای معلق در آب تغذیه میکند
-
carnivore, carnivorous, carnivorous animal, sarcophagous, creophagous
گوشتخوار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] جانوری که از جانوران دیگر تغذیه میکند
-
نعمت خوار
لغتنامه دهخدا
نعمت خوار. [ ن ِ م َ خوا / خا ] (نف مرکب ) نعمت خواره . نعمت خور. روزی خورنده . رجوع به نعمت خواره شود : حق نعمت شناختن در کارنعمت افزون دهد به نعمت خوار.نظامی .
-
نواله خوار
لغتنامه دهخدا
نواله خوار. [ ن َ ل َ / ل ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) ریزه خوار : ای بر سر خلق سایه گستر کرمت کونین نواله خوار خوان نِعَمت .(از حبیب السیر).
-
نمک خوار
لغتنامه دهخدا
نمک خوار. [ ن َ م َ خوا / خا ] (نف مرکب ) آنکه نان و نمک کسی را می خورد. (ناظم الاطباء). نمک خواره . نمک پرور.نمک پرورد. تحت تکفل . || دو یا چند تن که با هم نان و نمک خورده باشند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
نفقه خوار
لغتنامه دهخدا
نفقه خوار. [ ن َ ف َ ق َ / ق ِ خوا / خا ](نف مرکب ) آنکه نفقه ٔ کسی خورد. (یادداشت مؤلف ).
-
سبک خوار
لغتنامه دهخدا
سبک خوار. [ س َ ب ُ خوا / خا ] (نف مرکب ) آنکه به حرص و تندی و شتاب خورد: لَعْوَس ؛ مرد سبک خوار و حریص . (منتهی الارب ).
-
علف خوار
لغتنامه دهخدا
علف خوار. [ ع َ ل َ خوا / خا ] (نف مرکب ) هرکه علف خورد. علف چر. گیاهخوار. علف خواره . || (اِ مرکب ) چراگاه و علف زار. (ناظم الاطباء). علف چر : علفخوار و مرغزارها قوریغ کردند و از چرانیدن چهارپایان محفوظ گردانید. (جهانگشای جوینی ). از چرانیدن چهارپای...
-
غراب خوار
لغتنامه دهخدا
غراب خوار. [ غ ُ خوا / خا ] (نف مرکب )آنکه غراب را میخورد. خورنده ٔ زاغ و کلاغ . || مجازاً به معنی زغال خورنده آمده است : طاوس غراب خوار هر دم گاورس ز چینه دان برانداخت .خاقانی .
-
شکم خوار
لغتنامه دهخدا
شکم خوار. [ ش ِک َ خوا / خا ] (نف مرکب ) کنایه از گرسنه باشد. (برهان ). گرسنه . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || بسیار خور و خورنده . پرخور. (ناظم الاطباء).شکم خواره . شکم بنده . کنایه از بسیارخوار است . (انجمن آرا) (آنندراج ). به معنی بسیار خو...
-
صبوح خوار
لغتنامه دهخدا
صبوح خوار. [ ص َ خوا / خا ] (نف مرکب ) خورنده ٔ صبوح . آنکه صبوحی خورد : نوشین چو دم صبوح خواران مشکین چو دهان روزه داران . خاقانی .رجوع به صبوح شود.
-
غوته خوار
لغتنامه دهخدا
غوته خوار. [ ت َ / ت ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) غواص . غوطه خورنده . رجوع به غوطه و غوته شود.
-
غوطه خوار
لغتنامه دهخدا
غوطه خوار. [طَ / طِ خوا / خا ] (نف مرکب ) آنکه در آب غوطه خورد. فرورونده در آب . غوته خوار. غوطه خور. غوطه ور. سر به آب فروبرنده . رجوع به غوطه و غوته شود : نگشتی به قلزم اگر غوطه خوارنبودی به طوفان بدین اشتهار.ملاطغرا (در مدح ذوالفقارخان از بهار عجم...
-
وظیفه خوار
لغتنامه دهخدا
وظیفه خوار. [ وَ ف َ/ ف ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) وظیفه خوارنده . وظیفه خور.آنکه وظیفه و مستمری گیرد. که راتبه دارد و گیرد.
-
هرزه خوار
لغتنامه دهخدا
هرزه خوار. [ هََ زَ / زِ خوا / خا ] (نف مرکب ) پرخور. بدخوراک . کسی که بدون رعایت تناسب و نظم غذا میخورد : چون تنور ازنار نخوت هرزه خوار و تیزدم چون فطیر از روی فطرت بدگوار و جانگزای .خاقانی .