کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوار و حقیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خوار و حقیر
لغتنامه دهخدا
خوار و حقیر. [ خوا / خا رُ ح َ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) پست . ناچیز. بی اعتبار. بی قدر. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خوار و حقیر
فرهنگ گنجواژه
ناچیز، بی اعتبار.
-
واژههای مشابه
-
گنده خوار
لغتنامه دهخدا
گنده خوار. [ گ َ دَ / دِ خوا / خا ] (نف مرکب ) رجوع به گنده خور شود.
-
گه خوار
لغتنامه دهخدا
گه خوار. [ گ ُه ْ خوا / خا ] (نف مرکب ) خورنده ٔ گه . که گه خورد. || (اِ مرکب ) خبزدو. خبزدوک . گوه گردان . جعل . خنفساء.
-
کرم خوار
لغتنامه دهخدا
کرم خوار. [ ک ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) که کرم خورد. حیوان که غذای آن کرم است . (یادداشت مؤلف ).
-
کوفته خوار
لغتنامه دهخدا
کوفته خوار. [ ت َ / ت ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) دیوث وقلتبان . (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ) : من بگویم صفت گنده ٔ پرواری گرم گو بگویند مرا مدعیان کوفته خوار .بسحاق اطعمه (دیوان چ استانبول ص 12).
-
خوار داشتن
واژگان مترادف و متضاد
تحقیر کردن، توهین کردن، حقیرشمردن، کوچک شمردن ≠ بزرگ شمردن، تعظیم کردن
-
خوار کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. تحقیر کردن، اهانت کردن ۲. به ذلت کشاندن، ذلیل کردن ۳. بیقدر کردن، بیارزش کردن
-
suspension feeder
معلقخوار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی، جانورشناسی] نوعی آبزی که از غذای معلق در آب تغذیه میکند
-
carnivore, carnivorous, carnivorous animal, sarcophagous, creophagous
گوشتخوار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] جانوری که از جانوران دیگر تغذیه میکند
-
نعمت خوار
لغتنامه دهخدا
نعمت خوار. [ ن ِ م َ خوا / خا ] (نف مرکب ) نعمت خواره . نعمت خور. روزی خورنده . رجوع به نعمت خواره شود : حق نعمت شناختن در کارنعمت افزون دهد به نعمت خوار.نظامی .
-
نواله خوار
لغتنامه دهخدا
نواله خوار. [ ن َ ل َ / ل ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) ریزه خوار : ای بر سر خلق سایه گستر کرمت کونین نواله خوار خوان نِعَمت .(از حبیب السیر).
-
نفقه خوار
لغتنامه دهخدا
نفقه خوار. [ ن َ ف َ ق َ / ق ِ خوا / خا ](نف مرکب ) آنکه نفقه ٔ کسی خورد. (یادداشت مؤلف ).
-
صبوح خوار
لغتنامه دهخدا
صبوح خوار. [ ص َ خوا / خا ] (نف مرکب ) خورنده ٔ صبوح . آنکه صبوحی خورد : نوشین چو دم صبوح خواران مشکین چو دهان روزه داران . خاقانی .رجوع به صبوح شود.