کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوار شوهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خوار شوهر
لهجه و گویش تهرانی
خواهر شوهر
-
واژههای مشابه
-
خُوَارٌ
فرهنگ واژگان قرآن
صدا و آواز گوساله
-
کلش خوار
لغتنامه دهخدا
کلش خوار. [ ک ُ ل َ خوا / خا ] (اِ مرکب ) عنکبوت سخت کلان که در مزارع یافت شود. رطیل بسیار درشت که بیشتر در غله زارها و خرمنها پیدا آید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
گنده خوار
لغتنامه دهخدا
گنده خوار. [ گ َ دَ / دِ خوا / خا ] (نف مرکب ) رجوع به گنده خور شود.
-
که خوار
لغتنامه دهخدا
که خوار. [ ک َه ْ خوا /خا ] (نف مرکب ) کاه خوار. که کاه خورد. که خوراک وی کاه باشد چون اسب و استر و دیگر ستوران : ز علم بهره ٔ ما گندم است و بهر تو کاه گمان مبر که چو تو ما ستور که خواریم .ناصرخسرو.
-
گوشت خوار
لغتنامه دهخدا
گوشت خوار. [ خوا / خا ] (نف مرکب ) گوشت خور. گوشت خواره . که گوشت خورد. اکال اللحم . لاحِم لَحَم : مزور پزد خنجر گوشت خوارش عدو را که بیمار عصیان نماید. خاقانی .|| حیوانی که از گوشت غذا کند مانند درندگان و جوارح طیور. (یادداشت مؤلف ). هر حیوانی که گ...
-
گه خوار
لغتنامه دهخدا
گه خوار. [ گ ُه ْ خوا / خا ] (نف مرکب ) خورنده ٔ گه . که گه خورد. || (اِ مرکب ) خبزدو. خبزدوک . گوه گردان . جعل . خنفساء.
-
گیاه خوار
لغتنامه دهخدا
گیاه خوار. [ خوا / خا ] (نف مرکب ) گیاخور. خورنده ٔ گیاه . آنکه گیاه و علف خورد. رجوع به گیاخوار شود : شاه جانوران گوشت خوار باز است و شاه چهارپایان گیاه خوار اسب است . (نوروزنامه ). || (اِ مرکب ) مرتع. آنجا که چارپایان بچرند و علف خورند : پارس سربسر...
-
کرم خوار
لغتنامه دهخدا
کرم خوار. [ ک ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) که کرم خورد. حیوان که غذای آن کرم است . (یادداشت مؤلف ).
-
گران خوار
لغتنامه دهخدا
گران خوار.[ گ ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) مردم خورنده و بسیارخوارو شکم پرست . (برهان ). پرخور. سخت پرخور : آن سبک روح همچو روح برفت وین گران خوار همچو ریگ بماند.(لباب الالباب جزء اول ص 180).
-
کوفته خوار
لغتنامه دهخدا
کوفته خوار. [ ت َ / ت ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) دیوث وقلتبان . (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ) : من بگویم صفت گنده ٔ پرواری گرم گو بگویند مرا مدعیان کوفته خوار .بسحاق اطعمه (دیوان چ استانبول ص 12).
-
frutarian
میوهخوار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] فرد گیاهخواری که فقط از میوهها و مغزها و دانههای گیاهان تغذیه میکند و نه از خود گیاهان
-
خوار داشتن
واژگان مترادف و متضاد
تحقیر کردن، توهین کردن، حقیرشمردن، کوچک شمردن ≠ بزرگ شمردن، تعظیم کردن
-
خوار شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ذلیل شدن، بهذلت افتادن، پست شدن، حقیر شدن، احساسحقارت کردن، زبون گشتن ≠ عزیز گشتن، عزیزشدن ۲. بیارزش شدن، بیقدر شدن ۳. بیاهمیت شدن ≠ مهم شدن