کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوارزمشاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خوارزمشاه
لغتنامه دهخدا
خوارزمشاه . [ خوا / خا رَ ] (اِخ ) آلتونتاش . حکمران خوارزم بزمان محمود و اوائل حکومت مسعود غزنوی : برابر خوارزمشاه آلتونتاش حاجب بزرگ زمین بوسه داد و بنشست . (تاریخ بیهقی ). و آلتونتاش خوارزمشاه را بنشاندند بر دست راست . (تاریخ بیهقی ). چون یک پاس ا...
-
خوارزمشاه
لغتنامه دهخدا
خوارزمشاه . [ خوا / خا رَ ] (اِخ ) علی بن مأمون بن محمد، فرزند مأمون بن محمد بود. رجوع به تتمه ٔ صوان الحکمه ص 45 شود.
-
خوارزمشاه
لغتنامه دهخدا
خوارزمشاه . [ خوا / خا رَ ] (اِخ ) عنوان عمومی امراء و سلاطین مستقل ولایت خوارزم که بموجب روایات ابوریحان بیرونی و همچنین برحسب شهادات بعضی مآخذ چینی در ادوار قبل از اسلام غالباً مستقل بوده اند و ظاهراً این عنوان از قدیم بر آنها اطلاق میشده است . در ...
-
خوارزمشاه
لغتنامه دهخدا
خوارزمشاه . [ خوا / خا رَ ] (اِخ ) مأمون بن مأمون . رجوع به ابوالعباس مأمون بن مأمون شود.
-
خوارزمشاه
لغتنامه دهخدا
خوارزمشاه . [ خوا / خا رَ] (اِخ ) مأمون بن محمد. رجوع شود به مأمون بن محمد در این لغت نامه و تتمه ٔ صوان الحکمة ص 12 و 40 و 88.
-
واژههای مشابه
-
انوشتکین خوارزمشاه
لغتنامه دهخدا
انوشتکین خوارزمشاه . [ اَ خوا / خا رَ ] (اِخ ) یکی از غلامان بلگاتگین غزنوی که در خدمت ملکشاه سلجوقی به رتبه ٔطشتداری رسید و از جانب آن پادشاه بحکومت خوارزم منصوب و بلقب خوارزمشاه مشهور گردید (از 470 تا 490 هَق .) (ترجمه ٔ تاریخ سلاطین اسلام لین پول ...
-
جلال الدین خوارزمشاه
لغتنامه دهخدا
جلال الدین خوارزمشاه . [ ج َ لُدْ د خا رَ ] (اِخ ) رجوع به خوارزمشاه در همین لغت نامه شود.
-
جستوجو در متن
-
قطب الدین
لغتنامه دهخدا
قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) محمد خوارزمشاه . رجوع به محمد خوارزمشاه شود.
-
اتسز
لغتنامه دهخدا
اتسز. [ اَ س ِ ] (اِخ ) ابن محمد خوارزمشاه . رجوع به اتسز خوارزمشاه و آتسز شود.
-
حاجب
لغتنامه دهخدا
حاجب . [ ج ِ ](اِخ ) التونتاش خوارزمشاه . رجوع به آلتونتاش شود.
-
خلیفةالدار
لغتنامه دهخدا
خلیفةالدار. [ خ َ ف َ تُدْ دا ] (اِخ ) لقب هارون پسر آلتونتاش خوارزمشاه که پس از مرگ خوارزمشاه این لقب از جانب مسعود بدو اعطا شد. (از تاریخ بیهقی ).
-
حاجب کبیر
لغتنامه دهخدا
حاجب کبیر. [ج ِ ک َ ] (اِخ ) لقب خوارزمشاه آلتونتاش است « : خوارزم بحاجب کبیر آلتونتاش داد...» (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 406). رجوع به آلتونتاش خوارزمشاه شود.
-
خوارزمشاهی
لغتنامه دهخدا
خوارزمشاهی . [ خوا / خا رَ ] (حامص )سمت خوارزمشاه . شغل منتسب به خوارزمشاه : و فرزندی از آن خداوند به خوارزمشاهی برود. (تاریخ بیهقی ). || (ص نسبی ) منسوب به خوارزمشاه : آفاق زیر خاتم خوارزمشاهی است مانا ز تخت یافت نگین پیمبری .خاقانی .