کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خواجو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خواجو
لغتنامه دهخدا
خواجو. [ خوا / خا ] (اِخ ) ابوالعطا کمال الدین محمودبن علی المرشدی الکرمانی . یکی از شاعران معروف ایران است . رجوع به خواجوی کرمانی شود.
-
خواجو
لغتنامه دهخدا
خواجو. [ خوا / خا ] (اِخ ) نام محلتی بود بجنوب شرقی شهر سپاهان . (یادداشت بخط مؤلف ).- پل خواجو ؛ نام پلی است در محله ٔ خواجو بر روی رودخانه ٔ زاینده رود. رجوع به مجمل التواریخ گلستانه ص 147شود.
-
واژههای مشابه
-
قلعه ٔ خواجو
لغتنامه دهخدا
قلعه ٔ خواجو. [ ق َ ع َ ی ِ خوا / خا ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بهنام عرب بخش ورامین شهرستان تهران ، واقع در 7هزارگزی جنوب خاوری ورامین و سر راه نیمه شوسه ٔ جوادآباد. این ده درجلگه قرار گرفته و هوایی معتدل دارد. سکنه ٔ آن 770 تن ، آب آن از قنات و مح...
-
قلعه خواجو
لغتنامه دهخدا
قلعه خواجو. [ ق َ ع َ خوا / خا ] (اِخ ) دهی است از بخش قلعه ٔ زراس شهرستان اهواز، واقع در13هزارگزی جنوب قلعه زراس و کنار راه مالرو چهل شبه به آب جهرود. موقع جغرافیایی آن جلگه و گرمسیری است .سکنه ٔ آن 118 تن است . آب آن از چاه و قنات و محصول آن غلات ،...
-
پل خواجو
لغتنامه دهخدا
پل خواجو. [ پ ُ ل ِ خوا / خا ] (اِخ ) رجوع به پل بابارکن الدین شود.
-
جستوجو در متن
-
محمود
لغتنامه دهخدا
محمود. [ م َ ] (اِخ ) ابن علی المرشدی کرمانی متخلص به خواجو. رجوع به خواجو کرمانی شود.
-
بام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ زیر] (موسیقی) [قدیمی] bām = بم: ◻︎ به سوزِ نالهٴ زارم ز عشاق / نوای زیروبامی برنیاید (خواجو: ۲۶۱).
-
آشکو
لغتنامه دهخدا
آشکو. (اِ) آشکوب : وین چارطاق ششدر هفت آشکوی چرخ یک تابخانه ٔ حرم کبریای اوست .خواجو.
-
چراگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) (زیستشناسی) [قدیمی] čerāgar =چرنده: ◻︎ گهی با چرنده چراگر شدی / گهی با پرنده پرآور شدی (خواجو: ۴۱۷).
-
کمال الدین
لغتنامه دهخدا
کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ] (اِخ ) ابوالعطاء محمودبن علی بن محمود کرمانی ، متخلص به خواجو. رجوع به خواجوی کرمانی شود.
-
آنجاق
لغتنامه دهخدا
آنجاق . (اِ مرکب ) (از ترکی جغتائی ) آن وقت : در جافجانان ختا کافر نمیکرد این جفااین بس که در عهد تو ما یاد آوریم آنجاق را.خواجو (از شعوری ).
-
ابوالعطاء
لغتنامه دهخدا
ابوالعطاء. [ اَ ب ُ ل ع َ ] (اِخ ) محمودبن علی المرشدی الکرمانی . ملقب به کمال الدین و متخلص بخواجو. رجوع به خواجو... شود.
-
چنبرفروش
لغتنامه دهخدا
چنبرفروش . [ چَم ْ ب َ ف ُ ] (نف مرکب ) فروشنده ٔ دایره و غربال . غربال فروش : کاین فلک زرکش زربفت پوش هست یکی لولی چنبرفروش .خواجو.