کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خواجه لر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خواجه لر
لغتنامه دهخدا
خواجه لر. [ خوا / خا ج َ / ج ِ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جعفربای بخش گمیشان شهرستان گنبد قابوس ، این دهکده در دشت قرار دارد با 560 تن سکنه . هوای آن معتدل و مرطوب است . آب آن از چاه و چشمه و رودخانه ٔ گرگان و محصول آن غلات و صیفی است . شغل اهالی...
-
خواجه لر
لغتنامه دهخدا
خواجه لر. [ خوا / خا ج َ / ج ِ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه . این دهکده کوهستانی با آب و هوای معتدل و 536 تن سکنه است .آب آن از چشمه و محصول آن غلات و نخود است . شغل اهالی زراعت و از صنایع دستی جاجیم بافی و راه...
-
واژههای مشابه
-
علی خواجه
لغتنامه دهخدا
علی خواجه . [ ع َ ی ِ خوا / خا ج َ / ج ِ ] (اِخ ) ابن عمرشاه سمرقندی . وی در سال 691 هَ . ق . حاکم یزد بود و در عهد او واقعه ای برای یکی از صاحب ملکان روی داد که در تاریخ حبیب السیر نقل شده است . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 168 شود.
-
علی خواجه
لغتنامه دهخدا
علی خواجه . [ ع َ ی ِ خوا / خا ج َ / ج ِ ](اِخ ) غجدوانی بخارائی . از فرستادگان چنگیزخان مغول به دربار سلطان محمد خوارزمشاه . پس از آنکه دو دولت چنگیزی و خوارزمشاهی هریک بسبب فتوحات خود، خاصه ازمیان رفتن قراختائیان هم مرز شدند، گروهی از بازرگانان مسل...
-
خواجه شدن
واژگان مترادف و متضاد
خصی شدن، اخته شدن، ناتوان شدن، عنین شدن
-
خواجه کردن
واژگان مترادف و متضاد
خصی کردن، اخته کردن، عقیم کردن
-
نقل خواجه
لغتنامه دهخدا
نقل خواجه . [ ن ُ ل ِ خوا / خا ج َ / ج ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دانه ای باشد سیاه رنگ و مدور از نخود کوچک تر، پوست آن بسیار سیاه و مغز آن به غایت سپیدمی باشد، گرم و تر است ، تن را فربه کند و قوت باه دهد. (برهان قاطع) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء)....
-
Dipsacus
خواجهباشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] سردهای علفی و بلندقد و دوساله از خواجهباشیان با حدود پانزده گونه
-
Dipsacaceae
خواجهباشیان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] تیرهای از خواجهباشیسانانِ یک تا چندساله با برگهای معمولاً متقابل و گلآذین سرسان (capitule) که میوۀ آنها فندقهمانند است
-
خواجه کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص م .) اخته کردن .
-
خواجه تاش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ فا - تر. ] (ص مر.) غلامان و نوکران یک شخص .
-
خواجه سرا
فرهنگ فارسی معین
( ~. سَ) (ص مر. اِمر.) 1 - نوکر محرم . 2 - غلامی که خایة او را کشیده باشند.
-
جانم خواجه
لغتنامه دهخدا
جانم خواجه . [ ن َ خوا / خا ج َ ] (اِخ ) یکی از مقتدرترین امرای لشکر محمدپاشاو اصلاً از اهل جزایر بود. او بسال 1126 هَ .ق . در زمان سلطان احمدخان ملقب به کاپتین (قپودان ) پاشا شدو در زمان سلطان محمودخان اول بسال 1143 بمقام وزارت نایل آمد و بسال 1149 ...
-
دودانگه خواجه
لغتنامه دهخدا
دودانگه خواجه . [دُ گ َ خوا / خا ج َ ] (اِخ ) دهی از دهستان جاوید بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون . 701 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ شور. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).