کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خواب عدم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پیراهن خواب
فرهنگ فارسی معین
( ~. خا) (اِمر.) پیراهن گشاد و راحت برای هنگام خواب .
-
تخت خواب
فرهنگ فارسی معین
( ~ِ خا) (اِمر.) تخت چوبی یا فلزی که روی آن می خوابند. ؛~ تاشو تخت خوابی که بتوان سطح و پایة آن را روی یکدیگر جمع کرد و از آن به عنوان مبل استفاده کرد.
-
خواب بستن
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ تَ) (مص م .) خواب کسی را آشفتن .
-
خواب گزار
فرهنگ فارسی معین
(خا. گُ) (ص فا.) معبر، تعبیرکننده خواب .
-
خواب نما
فرهنگ فارسی معین
( ~. نَ) (ص فا.) الهام شدن چیزی در خواب .
-
زمستان خواب
فرهنگ فارسی معین
( ~. خا) (ص .) ویژگی جانورانی که در طول زمستان به خواب زمستانی می روند.
-
شب خواب
فرهنگ فارسی معین
(شَ خا) (ص فا.) 1 - آن که در شب جایی بخوابد. 2 - مجازاً: روسپی که شب نزد کسی خوابد (مق . تک خواب ). 3 - مردی که شبی با روسپی بیتوته کند.
-
چادر خواب
لغتنامه دهخدا
چادر خواب . [ دَ / دُ رِ خوا /خا ] (اِ مرکب ) پرده و حجاب خواب . (ناظم الاطباء).
-
چاشته خواب
لغتنامه دهخدا
چاشته خواب .[ ت َ / ت ِ خوا / خا ] (اِ مرکب ) چاشت خواب . خواب چاشت . || به تعبیر، خواب پس از طلوع آفتاب .
-
پیراهن خواب
لغتنامه دهخدا
پیراهن خواب . [ هََ ن ِ خوا /خا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جامه ٔ خاص خفتن . شبی . (برهان ). جامه ٔ شب . || پیراهن زیر زنان .
-
جامه ٔ خواب
لغتنامه دهخدا
جامه ٔ خواب . [ م َ / م ِ ی ِ خوا / خا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جامه خواب . رختخواب . (آنندراج ). بستر. رختخواب . (ناظم الاطباء). فراش . وثاب . مجموع لحاف و توشک و متکا و بالش و غیره : جدا گر دمی یوسف ژرف یاب ز پیش زلیخا به شب جامه خواب . شمسی (یوس...
-
جای خواب
لغتنامه دهخدا
جای خواب . [ ی ِ خوا / خا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بستر. فراش . رختخواب . جائی که بتوان در آن خفتن : تهمتن همیدون سرش پر شراب بیامد گرازان سوی جای خواب . فردوسی .بر آورد یوسف سر از جای خواب دل و جان وی آرزومند باب .(یوسف و زلیخا).
-
رخت خواب
لغتنامه دهخدا
رخت خواب . [ رَ ت ِ خوا / خا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لباس خواب . جامه ٔ خواب . (یادداشت مؤلف ). جامه ای که شب هنگام پوشند. جامه ای که بوقت خواب به تن کنند. جامه که در بستر به بر نمایند.
-
شب خواب
لغتنامه دهخدا
شب خواب . [ ش َ خوا / خا ] (اِخ ) نام دهی است از دیه های شاه ولی شهرستان شوشتر. رجوع به جرجیس شود. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
پل خواب
لغتنامه دهخدا
پل خواب . [ پ ُ ل ِ خوا / خا ] (اِخ ) دهی جزء دهستان ارنگه در بخش کرج از شهرستان تهران در 34 هزارگزی شمال خاور کرج کنار راه شوسه ٔ کرج به چالوس در دره ٔ رود کرج . این ده سردسیر است و 200 تن سکنه دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).