کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خواب دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خواب دادن
لغتنامه دهخدا
خواب دادن . [ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) خواب کردن . بخواب بردن . کنایه از فریب دادن : زره برهای از زهر آب داده زره پوشان کین را خواب داده . نظامی .خضر راهت گر کنند از راهزن غافل مباش درخور بیداری اینجا خواب غفلت میدهد.صائب (از آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
خواب به خواب
لهجه و گویش تهرانی
در خواب.
-
صحت خواب، ساعت خواب
لهجه و گویش تهرانی
تعارف به کسی که از خواب برخواسته
-
خواب به خواب رفتن / شدن
لهجه و گویش تهرانی
مرگ در خواب
-
گریخته خواب
لغتنامه دهخدا
گریخته خواب . [ گ ُ ت َ / ت ِ خوا / خا ] (ص مرکب ) چشمی که خواب نتواند کرد. (آنندراج ). بی خواب شده . بخواب نرونده : به دل طپیدن شب زنده دار مرده فراق به چشم اشک پراکنده و گریخته خواب .زلالی (از آنندراج ).
-
گاه خواب
لغتنامه دهخدا
گاه خواب . [ هَِ خوا / خا ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) خوابگاه . جای خوابیدن . تخت خواب : تا دو سه ماه دگر مر خلق را خواهم نموداز پی او گاه خوابی ساخته بر تخت خان .فرخی .
-
گران خواب
لغتنامه دهخدا
گران خواب . [ گ ِ خوا / خا ] (ص مرکب ) کنایه از مردمی است که دیر به خواب رود و دیر هم بیدار گردد. (برهان ) (انجمن آرا). آنکه خوابش سنگین باشد و دیر بیدار گردد. (آنندراج ) : امروز منم روز فرورفته و شب خیزسرگشته از این بخت سبک پای گران خواب . خاقانی .چ...
-
خواب رفتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. به خوابرفتن، خوابیدن ۲. کرخ شدن، بیحس شدن(دست، پا و )
-
sleep paralysis, nocturnal paralysis, sleep numbness, nocturnal hemiplegia
فلج خواب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] ناتوانی در حرکت یا صحبت کردن پیش از به خواب رفتن یا در هنگام بیدار شدن که اغلب با توهم همراه است
-
downtime 2
مدت خواب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] وقفه در خدماتدهی وسایل نقلیه برای تعویض یا تعمیر یا تأمین قطعات آنها
-
sleep stages
مراحل خواب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] چهار چرخۀ پیاپی پیشروی فعالیت الکتریکی مغز در طول خواب شبانۀ بهنجار
-
sleeping wagon, sleeping car
واگن خواب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] واگنی دارای مبلهای تختخوابشو برای استراحت مسافران
-
سبک خواب
لغتنامه دهخدا
سبک خواب . [ س َ ب ُ خوا /خا ] (ص مرکب ) آنکه به آوازی آهسته بیدار شود : خداوند دماغ ِ خشک آوازهای نرم و بویهای اندک زود اندریابد و سبک خواب باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
غنچه خواب
لغتنامه دهخدا
غنچه خواب . [ غ ُ چ َ / چ ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) بمعنی غنچه خسپ . (بهار عجم ) (آنندراج ). رجوع به غنچه خسپ شود : در آن گلزار غنچه خواب خونریزهمه بالین و بستر خواب و خونریز.حکیم زلالی (از بهار عجم ).