کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خواب به خواب رفتن / شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
risen
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بالا رفت، بالا آمدن، بالا رفتن، برخاستن، بلند شدن، خاستن، برامدن، طالع شدن، ترقی کردن، از خواب برخاستن، طغیان کردن، طلوع کردن، سربالا رفتن، صعود کردن، ناشی شدن از
-
خفتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. خسبیدن، خواب رفتن، خوابیدن ۲. آرمیدن، غنودن ۳. هجوع ≠ بیداری، بیدار شدن
-
fall asleep
دیکشنری انگلیسی به فارسی
به خواب رفتن، مردن
-
خواب
فرهنگ فارسی معین
(خا) [ په . ] 1 - (اِ.) حالتی توأم با آسایش و آرامش که بر اثر از کار بازماندن حواس ظاهر در انسان و حیوان پدید آید. 2 - (ص .) غافل ، بی خبر. 3 - جهتی که پرز، مو یا پشم در آن به آسانی روی هم افتد. ؛ ~ خرگوشی کنایه از: غفلت و بی خبری . ؛ ~ هفت پادشاه...
-
چپو شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. غارت شدن، بهتاراج رفتن، تاراج شدن، چپاول شدن، تاراجشدن، به غارت رفتن، به یغما رفتن ۲. به هدررفتن، پایمال شدن
-
خواب
لغتنامه دهخدا
خواب . [ خوا / خا ](اِ) نقیض بیداری . نوم . حالت آسایش و راحتی که بواسطه ٔ از کار بازآمدن حواس ظاهره و فقدان حس در انسان و سایر حیوانات بروز می کند. (ناظم الاطباء). واگذاشتن نفس استعمال حواس را به واگذاشتی طبیعی . منام . حثاث . رقد. رقود. رقاد. هجعت ...
-
چرت زدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. نیمخواببودن ۲. تهویم، به خواب کوتاه رفتن
-
خسبیدن
فرهنگ فارسی معین
(خُ دَ) (مص ل .) خفتن ، به خواب رفتن .
-
خوابیدن
فرهنگ فارسی معین
(خا دَ) (مص ل .) 1 - به خواب رفتن . 2 - آرام گرفتن .
-
خدر
فرهنگ فارسی معین
(خَ دَ) [ ع . ] (اِمص .) سستی ، به خواب رفتن اعضای بدن .
-
نمل
لغتنامه دهخدا
نمل . [ ن َ م َ ] (ع مص ) به خواب شدن دست کسی و سست گردیدن .(از منتهی الارب ). خدر شدن و خواب رفتن دست . (از اقرب الموارد). || برآمدن بر درخت . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) سبکی . شتاب زدگی . نملان . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء...
-
خوابنما، خوابنما شدن
لهجه و گویش تهرانی
ظاهر شدن بزرگان در خواب و پیام دادن به کسی
-
گزگز کردن
لغتنامه دهخدا
گزگزکردن . [ گ ِ گ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ناراحتی و دردگونه ای که در پای یا دست بخواب رفته احساس شود. سوزن سوزن شدن ، چنانکه هنگام خواب رفتن پای . پاهایم گزگز میکند. حالتی که پیش از خواب رفتن عضوی دست دهد.
-
خفتن پای
لغتنامه دهخدا
خفتن پای . [ خ ُ ت َ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خدر شدن آن بواسطه ٔ انسداد دوران دم . (از ناظم الاطباء). خوابیدن پای . خواب رفتن پای . بی حس شدن پای .
-
چرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] čort حالت بین خواب و بیداری؛ خواب سبک؛ غنودگی؛ پینکی.〈 چرت زدن: (مصدر لازم) [عامیانه] اندکی خوابیدن؛ به خواب کوتاه رفتن.