کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خواب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
sleep paralysis, nocturnal paralysis, sleep numbness, nocturnal hemiplegia
فلج خواب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] ناتوانی در حرکت یا صحبت کردن پیش از به خواب رفتن یا در هنگام بیدار شدن که اغلب با توهم همراه است
-
downtime 2
مدت خواب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] وقفه در خدماتدهی وسایل نقلیه برای تعویض یا تعمیر یا تأمین قطعات آنها
-
sleep stages
مراحل خواب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] چهار چرخۀ پیاپی پیشروی فعالیت الکتریکی مغز در طول خواب شبانۀ بهنجار
-
sleeping wagon, sleeping car
واگن خواب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] واگنی دارای مبلهای تختخوابشو برای استراحت مسافران
-
سبک خواب
لغتنامه دهخدا
سبک خواب . [ س َ ب ُ خوا /خا ] (ص مرکب ) آنکه به آوازی آهسته بیدار شود : خداوند دماغ ِ خشک آوازهای نرم و بویهای اندک زود اندریابد و سبک خواب باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
غنچه خواب
لغتنامه دهخدا
غنچه خواب . [ غ ُ چ َ / چ ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) بمعنی غنچه خسپ . (بهار عجم ) (آنندراج ). رجوع به غنچه خسپ شود : در آن گلزار غنچه خواب خونریزهمه بالین و بستر خواب و خونریز.حکیم زلالی (از بهار عجم ).
-
غریب خواب
لغتنامه دهخدا
غریب خواب . [ غ َ خوا / خا ] (اِ مرکب ) اطاق یا خانه های ممحض برای کرایه دادن به غربا در شب .
-
نیم خواب
لغتنامه دهخدا
نیم خواب . [ خوا / خا ] (اِ مرکب ) چرت . غنودگی . (ناظم الاطباء). سنه : لاتأخذه سنة و لا نوم (قرآن 255/2)؛ نگیرد وی را نه نیم خواب و نه خواب . (کشف الاسرار ج 1 ص 685 از فرهنگ فارسی معین ). || (ص مرکب ) نیم خفت . خواب آلوده . خمار. خمارین . که چشمانش...
-
نیمه خواب
لغتنامه دهخدا
نیمه خواب . [ م َ / م ِخوا / خا ] (ص مرکب ) آنکه به خواب رفته ولی نه کاملاً. (فرهنگ فارسی معین ). که بین خواب و بیداری است .
-
هم خواب
لغتنامه دهخدا
هم خواب . [ هََ خوا / خا ] (ص مرکب ) دو تن که در یک بستر خوابند. || ملازم . همراه . که پیوسته باکسی باشد : با این همه چهار دشمن متضاد ازطبایع با وی همراه ، بلکه همخواب . (کلیله و دمنه ). || آمیخته . مخلوط : گلت چون با شکر همخواب گرددطبرزد را دهان پرآ...
-
بی خواب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bixāb آنکه نتواند بخوابد؛ کسی که به خواب نرود.
-
hibernator
زمستانخواب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] جانوری که با زمستانخوابی و کاهش شدید دما و دگرگشت بدنش در برابر سرمای زمستان از خود محافظت میکند
-
hypnotic
خوابآور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] دارویی که باعث خواب شود
-
narcoleptic
خوابتاخته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] فرد مبتلا به خوابتازش
-
narcolepsy, paroxysmal sleep
خوابتازش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] حملههای خواب در ساعات بیداری