کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوابواره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
hypnosis
خوابواره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] حالتی خوابمانند که فرد خوابکننده به شخص القا کند
-
واژههای مشابه
-
واره
لغتنامه دهخدا
واره . [ رَ / رِ ] (پسوند) وار. شبه . مانند. نظیر. (آنندراج ). در کلمات فغواره ، گاهواره ، ماهواره : بدان طفل مانم که هنگام خواب به گهواره ٔ خوابش آید شتاب . نظامی . || پسوند آلت مانند گوشواره ، دستواره . (از یادداشت مؤلف ). || پسوند مکان مانند چراغ...
-
واره
فرهنگ فارسی معین
(ر ) (اِ.) نوبت ، مرتبه .
-
واره
فرهنگ فارسی معین
(ر ) (پس .) به آخر اسم ملحق شود دال بر معانی ذیل : الف - دال بر شباهت و مانندگی : ماهواره . ب - دال بر تعلق و ارتباط : گوشواره . ج - دال بر مکان : چراغواره .
-
واره
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) vāre ۱. شبیه؛ نظیر (در ترکیب با کلمۀ دیگر): سنگواره.۲. برای تبدیل صفت به اسم به کار میرود: گوشواره، دستواره، گاهواره، مشتواره.۳. (اسم) [قدیمی] بار؛ کرت؛ مرتبه؛ نوبت: ◻︎ گُل دگرره به گُلْسِتان آمد / وارۀ باغ و بوستان آمد (رودکی: ۴۹۷).
-
واره
لهجه و گویش تهرانی
نوبت، مرتبه
-
واره
واژهنامه آزاد
(اصفهان، روستای هاردنگ) در آبیاری زمین کشاورزی، تقسیم و تنظیم آب به نحوی که به همۀ قسمت های کشتزار آب برسد. || (ضرب المثل محلی) «مرد آره و زن واره»: وظیفۀ مرد این است که کار کند و پول بیاورد و وظیفۀ زن این است که این پول را درست خرج کند و صرفه جویی ک...
-
خواب
واژگان مترادف و متضاد
۱. احلام، چرت، خفتن، رویا، قیلوله، نوم، هجوع ≠ بیداری ۲. پرز ۳. غفلت ≠ هشیاری ۴. بیخبر، غافل
-
hibernation 1, sleep mode
خواب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] حالتی که در آن پس از انتقال محتویات حافظۀ موقت به حافظۀ ثابت، رایانه بدون فعالیت باقی میماند تا بتوان پس از مدتی روند کار برنامهها را بدون تغییر از سر گرفت
-
خواب
فرهنگ فارسی معین
(خا) [ په . ] 1 - (اِ.) حالتی توأم با آسایش و آرامش که بر اثر از کار بازماندن حواس ظاهر در انسان و حیوان پدید آید. 2 - (ص .) غافل ، بی خبر. 3 - جهتی که پرز، مو یا پشم در آن به آسانی روی هم افتد. ؛ ~ خرگوشی کنایه از: غفلت و بی خبری . ؛ ~ هفت پادشاه...
-
خواب
لغتنامه دهخدا
خواب . [ خوا / خا ](اِ) نقیض بیداری . نوم . حالت آسایش و راحتی که بواسطه ٔ از کار بازآمدن حواس ظاهره و فقدان حس در انسان و سایر حیوانات بروز می کند. (ناظم الاطباء). واگذاشتن نفس استعمال حواس را به واگذاشتی طبیعی . منام . حثاث . رقد. رقود. رقاد. هجعت ...
-
خواب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: xvāb، مقابلِ بیداری] ‹خوار› xāb ۱. حالت آسایش در انسان و حیوان که در طی آن حواس ظاهری انسان از کار میافتد.۲. تصاویر، وقایع، و مناظری که هنگام خواب از ذهن انسان میگذرد؛ رؤیا.۳. (صفت) [مجاز] بیخبر.۴. جهتی که پُرز دارای تمایل به خم شدن ...
-
خواب
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: xâv طاری: xov طامه ای: xov طرقی: xow کشه ای: xov نطنزی: xov
-
خواب
دیکشنری فارسی به عربی
حلم , غفوة , نائم , نوم