کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوابیده باشید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خوابیده باشی
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: behotebe طاری: behotabe طامه ای: viyotabe طرقی: behotabe کشه ای: behotebe نطنزی: vahottabe
-
خوابیده باشد
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: behotebu طاری: behotabö طامه ای: viyotabu طرقی: behotabö کشه ای: behotebö نطنزی: vahottabu
-
خوابیده باشیم
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: behotebima طاری: behotabim طامه ای: viyotabim طرقی: behotabim کشه ای: behotebim نطنزی: vahottabim
-
خوابیده باشند
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: behotebânde طاری: behotaband طامه ای: viyotaban(d) طرقی: behotaband کشه ای: behoteban(d) نطنزی: vahottaban(d)
-
تازه خوابیده بودم که مرا صدا کردی .
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: tâza behottabâɂun ke men-ed vâǰ ka. طاری: tâǰa behottaboyun go mun-ed vâǰ ka. طامه ای: tâza viyotebeɹon ke mun-ed vâǰ ka. طرقی: tâza behotaboyo, to mon-ed vâǰ ka. /tâza behotaboyo, vâǰ-ed kardo. کشه ای: tâza behotteboyo ke mun-ed vâǰ ka. نطن...
-
جستوجو در متن
-
اظهری
لغتنامه دهخدا
اظهری . [ اَ هََ] (اِخ ) صاحب الذریعه در ذیل دیوان اظهری قهپایه ای اصفهانی می نویسد وی کاتب بود و سرانجام به دیوانگی دچار شد و آنگاه پای وی را در گلاب شستند و در همانجا بخواب فرورفت و درگذشت . (از الذریعه قسم اول از ج 9). و نصرآبادی آرد: در اوایل گیو...
-
بیدار
لغتنامه دهخدا
بیدار. (ص ، اِ)که در خواب نیست . مقابل خفته . صاحب آنندراج گوید: مقابل خفته مرکب از «بید» بمعنی شعور و آگاهی و «دار»که کلمه ٔ نسبت است و غنچه ، آیینه ، بخت ، دولت ، همت ، دل ، خاطر، جان ، عقل ، شرم ، شبنم ، عرق ، فتنه و مغز در صفات او مستعمل است . (ا...
-
با
لغتنامه دهخدا
با. (حرف اضافه ) ابا. پهلوی ، اپاک . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). بمعنی مع، است که بجهت مصاحبت باشد. (برهان ). مع. (منتهی الارب ). بمعنی مع چنانکه گوئی اسپی با زین مکلل خریدم . (غیاث ) (آنندراج ) (انجمن آرا). بفتح اول با الف کشیده بمعنی مع است که برای مص...