کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوابیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خوابیدن
/xābidan/
معنی
۱. به خواب رفتن؛ خفتن.
۲. [عامیانه، مجاز] آرام شدن؛ آرام گرفتن.
۳. دراز کشیدن.
۴. [عامیانه، مجاز] بستری بودن.
۵. [عامیانه، مجاز] انباشته شدن.
۶. [عامیانه، مجاز] متوقف یا تعطیل شدن.
۷. [عامیانه، مجاز] راکد شدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. خسبیدن، خفتن، غنودن به خواب فرو رفتن، لالا کردن، لالائی کردن، ≠ بیدار شدن
۲. دراز کشیدن
۳. تعطیلشدن، راکد شدن، متوقف گشتن(کار، فعالیت)
۴. کاهش یافتن، فرونشستن
۵. آرمیدن
۶. همبسترشدن، همخوابی کردن،
۷. بستری شدن
۸. انبارشدن، ذخیره ش
فعل
بن گذشته: خوابید
بن حال: خواب
دیکشنری
bed, kip, sleep, slumber
-
جستوجوی دقیق
-
خوابیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. خسبیدن، خفتن، غنودن به خواب فرو رفتن، لالا کردن، لالائی کردن، ≠ بیدار شدن ۲. دراز کشیدن ۳. تعطیلشدن، راکد شدن، متوقف گشتن(کار، فعالیت) ۴. کاهش یافتن، فرونشستن ۵. آرمیدن ۶. همبسترشدن، همخوابی کردن، ۷. بستری شدن ۸. انبارشدن، ذخیره ش
-
hibernate
خوابیدن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] منتقل کردن محتویات حافظۀ موقت به حافظۀ ثابت، مثلاً دیسک سخت، تا بعداً بتوان آنها را به وضعیت قبلی برگرداند، بیآنکه تغییری در روند کار برنامهها حاصل شود متـ . خواب کردن
-
خوابیدن
فرهنگ فارسی معین
(خا دَ) (مص ل .) 1 - به خواب رفتن . 2 - آرام گرفتن .
-
خوابیدن
لغتنامه دهخدا
خوابیدن . [ خوا / خا دَ ] (مص ) خفتن . خسبیدن . استراحت کردن .(ناظم الاطباء). نوم . رقود. هجعت . (یادداشت بخط مؤلف ). || خوابانیدن . قرار دادن : بخوابم تنش خوار بر خاک برسرش بسته آرم بفتراک بر. اسدی .زبر تخت بخوابید سهی سرو مراپیش نظارگیان پرده ز در...
-
خوابیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) xābidan ۱. به خواب رفتن؛ خفتن.۲. [عامیانه، مجاز] آرام شدن؛ آرام گرفتن.۳. دراز کشیدن.۴. [عامیانه، مجاز] بستری بودن.۵. [عامیانه، مجاز] انباشته شدن.۶. [عامیانه، مجاز] متوقف یا تعطیل شدن.۷. [عامیانه، مجاز] راکد شدن.
-
خوابیدن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: behosi طاری: hotmun طامه ای: veɂotan طرقی: hotmun کشه ای: hotmun نطنزی: hotan
-
خوابیدن
دیکشنری فارسی به عربی
اکذوبة , نوم
-
واژههای مشابه
-
غنچه خوابیدن
لغتنامه دهخدا
غنچه خوابیدن . [ غ ُ چ َ / چ ِ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) بمعنی غنچه خسپیدن . (آنندراج ). رجوع به غنچه خسپیدن شود : راحت دنیا حجاب دیده ٔ بیدار نیست بر بساط گل چو شبنم غنچه میخوابیم ما.صائب (از بهار عجم ) (آنندراج ).
-
چارطاق خوابیدن
لغتنامه دهخدا
چارطاق خوابیدن . [ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) بر پشت خوابیدن . نوعی و شکلی از خفتن و دراز کشیدن که شخص به پشت خوابیده دو دست و دو پای را باز و دراز افکند.
-
دمر خوابیدن
لغتنامه دهخدا
دمر خوابیدن . [ دَ م َ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) دمرو خوابیدن . به روی خفتن . مقابل طاق خفتن . مقابل ستان خفتن . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به دمر شود.
-
کار خوابیدن
لغتنامه دهخدا
کار خوابیدن . [ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) کنایه از تعطیل شدن کار. بی رونق بودن کار. کسادی بازار. خوابیدن کار: کار خوابیده است . بازار خوابیده است .
-
چشم خوابیدن
لغتنامه دهخدا
چشم خوابیدن . [ چ َ / چ ِ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) چشم خواباندن و چشم خوابانیدن . (از آنندراج ). تغافل کردن . (از آنندراج ).- چشم خوابیدن از کسی ؛ چشم خواباندن و چشم پوشیدن از آن کس . بخشودن و عفو کردن : دگر آنکه مغزش بجوشد ز خشم بخوابد بخشم از گنه ...
-
چهارطاق خوابیدن
لغتنامه دهخدا
چهارطاق خوابیدن . [ چ َ / چ ِ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) خوابیدن به پشت در حالتی که دستها بر زمین کشیده و پاها کاملاً باز و آزاد باشد. رجوع به چارطاق خوابیدن شود.
-
خون خوابیدن
لغتنامه دهخدا
خون خوابیدن . [ خوا / خا دَ] (مص مرکب ) خون خسبیدن . رجوع به خون خسبیدن شود.