کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوابی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خوابی
/xavābi/
معنی
= خابیه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خوابی
لغتنامه دهخدا
خوابی . [ خ َ ] (ع اِ) ج ِ خابیه . (منتهی الارب ). رجوع به خابیه شود : و در مجلس گاه اوانی و خوابی یشم مرصع بلالی نهاده . (جهانگشای جوینی ).
-
خوابی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ خابِئَة] [قدیمی] xavābi = خابیه
-
واژههای مشابه
-
گران خوابی
لغتنامه دهخدا
گران خوابی . [ گ ِ خوا / خا ] (حامص مرکب ) گران خواب بودن . دیر بیدار شدن . سنگین خوابی : صداع بلغمی هفت نوع است : یکی گرانی سر و چشم . دوم کسلانی و دیرکاری . سیم خفتن و گران خوابی ... (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
racking 2
قابخوابی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] تغییر شکل عرضی چارچوب کشتی یا بارگُنج به دلیل فشارهای واردآمده به آن
-
aestivation 2/ estivation 2, summer dormancy, torpidity
تابستانخوابی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] مجموعۀ تغییراتی که براثر گرما و خشکی در بعضی از موجودات زنده رخ میدهد و آنها را به حالت رخوت فرومیبرد
-
hibernation 2 ,winter sleep, deep hibernation
زمستانخوابی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] حالتی برای حفاظت در برابر سرمای زمستان که در برخی جانوران وجود دارد و با خواب و کاهش شدید دما و دگرگشت بدن همراه است
-
insomnia, agrypnia, ahypnia, ahypnosia, anhypnia
بیخوابی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] فقدان یا کاهش توانایی بهخوابرفتن یا فقدان تداوم خواب
-
شب خوابی
لغتنامه دهخدا
شب خوابی . [ ش َ خوا / خا ] (حامص مرکب ) عمل شبخواب . || (اِ مرکب ) پوشاک و لباس شب . (ناظم الاطباء).
-
بی خوابی
لغتنامه دهخدا
بی خوابی . [ خوا / خا] (حامص مرکب ) افراط بیداری باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). سهر. سهاد. (نصاب ). به خواب نرفتن : خواب در چشم آورد گویند کوک و کوکناربا فراقت روی او داروی بی خوابی شود. خسروانی .کوکنار از بس فزع داروی بیخوابی شودگر برافتد سایه ٔ شمشیر...
-
خوش خوابی
لغتنامه دهخدا
خوش خوابی . [ خوَش ْ / خُش ْ خوا / خا ](حامص مرکب ) خفتن براحت و آرامی چون خفتن طبیعی . (یادداشت بخط مؤلف ). مقابل بدخوابی : پس تدبیر تری بازآوردن بر دست گیرند و تدبیر خوشخوابی او کنند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). شراب کم در صورت مساعدت مزاج سبب خوش خواب...
-
زمستان خوابی
دیکشنری فارسی به عربی
سباة
-
بغل خوابی
لهجه و گویش تهرانی
جماع
-
initial insomnia
بیخوابی آغازین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] دشواری در بهخوابرفتن، عموماً ناشی از تنش و اضطراب یا افسردگی
-
terminal insomnia
بیخوابی پایانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] حالتی که در آن فرد صبح زود از خواب بیدار میشود، اما احساس سرحالی نمیکند و نمیتواند دوباره به خواب رود