کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خواب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خواب
/xāb/
معنی
۱. حالت آسایش در انسان و حیوان که در طی آن حواس ظاهری انسان از کار میافتد.
۲. تصاویر، وقایع، و مناظری که هنگام خواب از ذهن انسان میگذرد؛ رؤیا.
۳. (صفت) [مجاز] بیخبر.
۴. جهتی که پُرز دارای تمایل به خم شدن به آن است.
۵. (اسم مصدر) رکود: خواب پول.
۶. (بن مضارعِ خوابیدن) = خوابیدن
〈 خواب دیدن: (مصدر لازم) گذشتن تصاویر، وقایع، و مناظری از ذهن انسان در هنگام خواب.
〈 خواب رفتن: (مصدر لازم)
۱. به خواب رفتن؛ در خواب شدن؛ خوابیدن.
۲. [مجاز] بیحس شدن دست یا پا بهواسطۀ فشاری که بر آن وارد میشود.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. احلام، چرت، خفتن، رویا، قیلوله، نوم، هجوع ≠ بیداری
۲. پرز
۳. غفلت ≠ هشیاری
۴. بیخبر، غافل
فعل
بن گذشته: خفت
بن حال: خواب
دیکشنری
asleep, dream, dreamland, kip, repose, rest, sleep, slumber
-
جستوجوی دقیق
-
خواب
واژگان مترادف و متضاد
۱. احلام، چرت، خفتن، رویا، قیلوله، نوم، هجوع ≠ بیداری ۲. پرز ۳. غفلت ≠ هشیاری ۴. بیخبر، غافل
-
hibernation 1, sleep mode
خواب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] حالتی که در آن پس از انتقال محتویات حافظۀ موقت به حافظۀ ثابت، رایانه بدون فعالیت باقی میماند تا بتوان پس از مدتی روند کار برنامهها را بدون تغییر از سر گرفت
-
خواب
فرهنگ فارسی معین
(خا) [ په . ] 1 - (اِ.) حالتی توأم با آسایش و آرامش که بر اثر از کار بازماندن حواس ظاهر در انسان و حیوان پدید آید. 2 - (ص .) غافل ، بی خبر. 3 - جهتی که پرز، مو یا پشم در آن به آسانی روی هم افتد. ؛ ~ خرگوشی کنایه از: غفلت و بی خبری . ؛ ~ هفت پادشاه...
-
خواب
لغتنامه دهخدا
خواب . [ خوا / خا ](اِ) نقیض بیداری . نوم . حالت آسایش و راحتی که بواسطه ٔ از کار بازآمدن حواس ظاهره و فقدان حس در انسان و سایر حیوانات بروز می کند. (ناظم الاطباء). واگذاشتن نفس استعمال حواس را به واگذاشتی طبیعی . منام . حثاث . رقد. رقود. رقاد. هجعت ...
-
خواب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: xvāb، مقابلِ بیداری] ‹خوار› xāb ۱. حالت آسایش در انسان و حیوان که در طی آن حواس ظاهری انسان از کار میافتد.۲. تصاویر، وقایع، و مناظری که هنگام خواب از ذهن انسان میگذرد؛ رؤیا.۳. (صفت) [مجاز] بیخبر.۴. جهتی که پُرز دارای تمایل به خم شدن ...
-
خواب
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: xâv طاری: xov طامه ای: xov طرقی: xow کشه ای: xov نطنزی: xov
-
خواب
دیکشنری فارسی به عربی
حلم , غفوة , نائم , نوم
-
واژههای مشابه
-
خواب به خواب
لهجه و گویش تهرانی
در خواب.
-
صحت خواب، ساعت خواب
لهجه و گویش تهرانی
تعارف به کسی که از خواب برخواسته
-
خواب به خواب رفتن / شدن
لهجه و گویش تهرانی
مرگ در خواب
-
خوابنما، خوابنما شدن
لهجه و گویش تهرانی
ظاهر شدن بزرگان در خواب و پیام دادن به کسی
-
گریخته خواب
لغتنامه دهخدا
گریخته خواب . [ گ ُ ت َ / ت ِ خوا / خا ] (ص مرکب ) چشمی که خواب نتواند کرد. (آنندراج ). بی خواب شده . بخواب نرونده : به دل طپیدن شب زنده دار مرده فراق به چشم اشک پراکنده و گریخته خواب .زلالی (از آنندراج ).
-
گاه خواب
لغتنامه دهخدا
گاه خواب . [ هَِ خوا / خا ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) خوابگاه . جای خوابیدن . تخت خواب : تا دو سه ماه دگر مر خلق را خواهم نموداز پی او گاه خوابی ساخته بر تخت خان .فرخی .
-
گران خواب
لغتنامه دهخدا
گران خواب . [ گ ِ خوا / خا ] (ص مرکب ) کنایه از مردمی است که دیر به خواب رود و دیر هم بیدار گردد. (برهان ) (انجمن آرا). آنکه خوابش سنگین باشد و دیر بیدار گردد. (آنندراج ) : امروز منم روز فرورفته و شب خیزسرگشته از این بخت سبک پای گران خواب . خاقانی .چ...