کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خنیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خنیده
/xanide/
معنی
۱. معروف؛ مشهور: ◻︎ ز شیران توران خنیده تویی / جهانجوی و هم رزمدیده تویی (فردوسی۴: ۴۰۸)، ◻︎ از این آشناروی تو داستان / خنیده نیامد بر راستان (نظامی۵: ۷۶۲).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خنیده
فرهنگ فارسی معین
(خُ دِ یا دَ) (ص .) پسندیده .
-
خنیده
فرهنگ فارسی معین
(خَ دِ یا دَ) 1 - (اِمف .) سروده ، خوانده شده . 2 - دانای در کار سرود، موسیقی دان . 3 - (اِ.) صدا و آوازی که در میان دو کوه و گنبد و مانند آن پیچد.
-
خنیده
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمف .) معروف ، شهرت یافته .
-
خنیده
لغتنامه دهخدا
خنیده . [ خ ِ دَ / دِ ] (ن مف ) مکیده .
-
خنیده
لغتنامه دهخدا
خنیده . [ خ َ دَ / دِ ] (ن مف ) مشهور. معروف .شهرت یافته . (برهان قاطع). پخش شده . منتشرشده . عالمگیرشده . جهانگیرشده . (یادداشت بخط مؤلف ) : خنیده بگیتی بمهر و وفاز اهریمنی دور و دور از جفا. فردوسی .همانا شنیدند گردنکشان خنیده شد اندر جهان این نشان...
-
خنیده
لغتنامه دهخدا
خنیده . [ خ ُ دَ / دِ ] (ن مف ) پسندیده . (ناظم الاطباء) (از برهان قاطع). || نامور. نامدار. معروف . مشهور در نزد همه کس . (ناظم الاطباء).
-
خنیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xanide ۱. معروف؛ مشهور: ◻︎ ز شیران توران خنیده تویی / جهانجوی و هم رزمدیده تویی (فردوسی۴: ۴۰۸)، ◻︎ از این آشناروی تو داستان / خنیده نیامد بر راستان (نظامی۵: ۷۶۲).
-
خنیده
واژهنامه آزاد
خنیده به معنای (خانی ده بوده) یعنی ده خانها - محدوده تحت قلمرو خان- خان نشین که در اصطلاح عامیانه برای راحتی تلفظ به خنیده تغییر شکل یافنه است
-
واژههای مشابه
-
خنیده کردن
لغتنامه دهخدا
خنیده کردن . [ خ َ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مشهور کردن . معروف کردن . نامدار کردن . عالمگیر کردن . (یادداشت بخط مؤلف ) : یکی مردواری خرامد به پیش خنیده کند در جهان نام خویش .فردوسی .
-
جستوجو در متن
-
مشهور
واژگان مترادف و متضاد
اسمی، بنام، زبانزد، خنیده نام، پرآوازه، بلند نام، سرشناس، سمر، شهره، شهیر، معروف، نامآور، نامدار، نامور، نامی، نبیه ≠ گمنام
-
آکنیده
لغتنامه دهخدا
آکنیده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف ) آکنده : منم در کشور عشقت خنیده دلی از مهر رویت آکنیده .شاکر بخاری .
-
معروف
واژگان مترادف و متضاد
۱. اسمی، بنام، خنیده نام، خوشنام، زبانزد، سرشناس، شناخته، شهره، شهیر، مشهور، نامآور، نامدار، نامور، نامی ۲. نیکی، حسنه ۳. دانسته ≠ گمنام ۴. منکر
-
آشنارو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹آشناروی› [قدیمی] 'āš[e]nāru ۱. معروف؛ رویشناس؛ شناخته: ◻︎ از این آشنارویتر داستان / خنیده نیامد برِ راستان (نظامی۵: ۷۶۲).۲. یار و دوست.۳. آنکه شایستۀ دوستی و مصاحبت باشد: ◻︎ در این عهد از وفا بویی نماندهست / به عالم آشنارویی نماندهست ...