کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خنید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خنید
لغتنامه دهخدا
خنید. [ خ ِ ] (اِ) امتصاص . مک . (ناظم الاطباء).
-
خنید
لغتنامه دهخدا
خنید. [ خ َ ] (اِ) شهرت . اشتهار. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). آوازه . || صدائی که از طاس برآید. (برهان قاطع). رجوع به خنیدن شود.
-
خنید
لغتنامه دهخدا
خنید. [ خ ُ ] (اِ) پسند. قبول . تحسین . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). || (ص ) مطبوع . مقبول . پسندیده . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
خنیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] xanidan ۱. پیچیدن صدا در کوه، حمام، گنبد، و مانند آن: ◻︎ همه دشت از آواز او میخنید / همیرفت تا شهر پیران رسید (فردوسی: ۳/۳۶۹).۲. بلندآوازه شدن؛ شهرت پیدا کردن.
-
خنیدن
لغتنامه دهخدا
خنیدن . [ خ َ دَ ] (مص ) پیچیدن آواز را گویند در کوه و حمام و گنبد وامثال آن . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) : همه دشت از آوازشان می خنیدهمی رفت تا شهر پیران رسید. فردوسی .|| شهرت یافتن . بلندآوازه شدن . مشهور شدن . عام شدن . بگوش همه کس رسیدن . (یاددا...