کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خنک جان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خنک جان
لغتنامه دهخدا
خنک جان . [ خ ُ ن ُ ] (ص مرکب ) مرد بی عشق . || کسی که انتقام از کسی کشد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). || پاکدامن . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
خُنُکْ
لهجه و گویش گنابادی
khonok در گویش گنابادی یعنی بی مزگی ، کار زشت ، بی تربیتی ، سرما ، سردی هوا
-
خُنُک
لهجه و گویش بختیاری
xonok 1. خُنَک، سرد؛ 2. لوس.
-
خُنَک
لهجه و گویش تهرانی
خنک/لوس، نُنُر
-
خنک کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. سرد کردن ۲. از شور و نوا انداختن، کمشور و شوق کردن
-
coolant
خنکساز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] مادهای که با گردش در واکنشگاه/ رآکتور هستهای گرمای تولیدشده در قلب واکنشگاه را به بیرون منتقل میکند
-
cooler
خنککن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار، مهندسى شيمى] دستگاهی برای خنک کردن یک مایع یا جامد
-
زاهد خنک
لغتنامه دهخدا
زاهد خنک . [ هَِ دِ خ ُ ن ُ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) زاهد خشک است . (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
شیر خنک
لغتنامه دهخدا
شیر خنک . [ رِ خ ُ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شیره ٔ خنک . داروهای چند که حرارت بنشاند با هم ، چون تخم خرفه و تخم خیار و مانند آن . شیره ای که از کوفته ٔ تخم گشنیز و تخم خرفه و تخم کدو گیرند. (یادداشت مؤلف ).
-
شیره خنک
لغتنامه دهخدا
شیره خنک . [ رَ / رِ خ ُ ن َ ] (اِ مرکب ) تخم خرفه و تخم گشنیز و تخم کاهو و تخم کاسنی را نرم کوفته و در تنزیبی بندند و میان آب نهند و برمجیدن گیرند تا تمام جزء لطیف آن به آب درآید و به شب در ایاز نهند و صبح ناهار آشامند. (یادداشت مؤلف ).
-
اشک خنک
لغتنامه دهخدا
اشک خنک . [ اَ ک ِ خ ُ ن ُ / ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشک دروغ . کنایه از اشک ساخته : که ای خون گرمی بازار رحمت مکن اشک خنک در کار رحمت . زلالی (از آنندراج ).و رجوع به اشک دروغ شود.
-
باد خنک
لغتنامه دهخدا
باد خنک . [ دِ خ ُ ن ُ / ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تغییری که در اواخر ماه تابستان در هوا پیدا آید و سورت گرمابشکند، گویند باد خنک زده است . باد خنک دزده در یازدهم امرداد است و باد خنک آشکارا در بیستم امرداد.
-
خزان خنک
لغتنامه دهخدا
خزان خنک . [ خ َ خ ُ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شاخن بخش درمیان شهرستان بیرجند، واقع در 87 هزارگزی شمال باختری درمیان ، این ده کوهستانی و معتدل و آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی آن زراعت و مالداری و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائ...
-
خنک کردن
لغتنامه دهخدا
خنک کردن . [ خ ُ ن ُ ک َ دَ ](مص مرکب ) سرد کردن . تبرید. (یادداشت بخط مؤلف ).