کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خنکی هوا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خنکی هوا
لغتنامه دهخدا
خنکی هوا. [ خ ُ ن ُ ی ِ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) اعتدال هوا. کمی برودت هوا. (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
خُنکى
لهجه و گویش بختیاری
xonoki honoki .
-
خنکی کردن
لغتنامه دهخدا
خنکی کردن . [ خ ُ ن ُ ک َ دَ ] (مص مرکب )بی مزگی کردن . لوس گیری کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
ابراد
لغتنامه دهخدا
ابراد. [ اِ ] (ع مص ) آب سرد دادن . آب خنک و شربت خنک دادن . || بخنکی هوا کاری کردن . در خنکی کاری ساختن . || در شبانگاه درآمدن . || برید فرستادن . بشتاب رسول فرستادن . برید ساختن . || از حد گذشتن در سختی . || ضعیف و سست گردانیدن .
-
برودت
لغتنامه دهخدا
برودت . [ ب ُ دَ ] (اِمص ) برودة. سردی . (غیاث ). خنکی . مقابل حرارت . مقابل گرمی : گفتم که از برودت ایام جای ساخت گفتا که از حرارت جنبش گزید فر. ناصرخسرو.جسم هوا رابوسیلت برودت ... فرستاد. (سندبادنامه ص 2). || کدورت و نقار. (ناظم الاطباء). سردی . بی...
-
روزگار عجوز
لغتنامه دهخدا
روزگار عجوز. [ رِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سرمای پیرزن . (التفهیم ص 262). هفت روز است اول آنها بیست وششم شباط است . این روزها خالی از خنکی و باد و تغییر هوا نیست ، و از این جهت سرمای پیرزن خوانند که در آن روزها عادیان (قوم عاد) هلاک شدند و از آ...
-
محرور
لغتنامه دهخدا
محرور. [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از حَرّ. مرد گرم شده از خشم و جز آن . (منتهی الارب ). گرم شده ازآتش تب و خشم و جز آن . گرم و تندخوی و خشمناک . (از ناظم الاطباء). || گرم مزاج . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنکه بر مزاج او حرارت غلبه دارد. آنکه مزاجش گر...
-
ژاله
لغتنامه دهخدا
ژاله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) تگرگ را گویند و سبب آن چنان است که چون بخار بهوا رود و سرمادر او اثر کند غلیظ شود و قطره ٔ باران گردد و در محل فرودآمدن فعل برودت در او زیاده تأثیر کند او را بفشرد و یخ بندد. (برهان ). ژاله را بتازی برد گویند.(ذخیره ٔ خوارز...
-
زاهدان
لغتنامه دهخدا
زاهدان . [ هَِ ] (اِخ ) نام جدید دزداب است که قصبه ای است در بلوچستانات ایران . (فرهنگ نظام ). از شهرستانهای استان هشتم کشور ایران و خلاصه ٔ مشخصات آن بشرح زیر است :حدود آن : محدود است از طرف شمال بکویر لوت و شهرستان زابل . از طرف خاور بمرزهای افغانس...
-
هاوائی
لغتنامه دهخدا
هاوائی . (اِخ ) یا ساندویچ ، ایالت پنجاهم ازایالات متحده ٔ امریکا که به صورت مجمعالجزایری در اقیانوس آرام در جنوب مدار رأس السرطان بین َ55، ْ18 وَ25، ْ28 عرض شمالی و َ48، ْ154 و َ25، ْ178 طول غربی قرار دارد. مجمعالجزایر هاوائی که جزایر ساندویچ نیز ن...
-
کائوچو
لغتنامه دهخدا
کائوچو. (اِ) کائوتچو. کائوچوک . کائوتچوک . در تداول هنود امریکا بر موادی که از درخت هیفا بیرون می آید و نوعی صمغ است اطلاق میشود و در زبان هنود امریکا بمعنی «اشکهای درخت » است . این کلمه را در عربی امروزی «مطاط» میگویند. (ازکتاب هذه اندونیسیا. چاپ قا...
-
موافق
لغتنامه دهخدا
موافق . [ م ُ ف ِ ] (ع ص ) سازوار. (از منتهی الارب ) (از متن اللغة). سازوار و مطابق و هم آهنگ . (از یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). سازگار. سازنده . مناسب و متناسب بهم . جور. سازگاری کننده . همساز. عشیر. هم آهنگ . مناسب . ملایم . ملایم مزاج . درخور. ...
-
صربستان
لغتنامه دهخدا
صربستان . [ ص ِ ب ِ ] (اِخ ) صربیه . و بزبان صرب سربیا یکی از دول کوچک شبه جزیره ٔ بالکان و از کشورهای قدیم اروپای وسطی واقع در ساحل راست دانوب است ؛ مساحت آن 87000 هزار گز مربع و نفوس آن 5000000 تن می باشد و پایتخت آن بلگراد است . رجوع به نقشه ٔ یوگ...