کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خنکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خنکی
/xonaki/
معنی
۱. = خنکا
۲. ناپسند بودن.
۳. (اسم، صفت نسبی، منسوب به خنک) (طب قدیم) دارای طبیعت سرد بودن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. برودت، سردی، سرما
۲. خوشی، سعادت، نیکبختی ≠ گرمی
۳. لوسی، بیمزگی
۴. التهابزدا، گرمیزدا
دیکشنری
coolness, vapidity
-
جستوجوی دقیق
-
خنکی
واژگان مترادف و متضاد
۱. برودت، سردی، سرما ۲. خوشی، سعادت، نیکبختی ≠ گرمی ۳. لوسی، بیمزگی ۴. التهابزدا، گرمیزدا
-
خنکی
لغتنامه دهخدا
خنکی . [ خ ُ ن ُ ] (حامص ) سردی . (ناظم الاطباء) (یادداشت بخط مؤلف ) : در مبادی فصل دی و اوایل زمستان و خنکیهای وی . (حبیب السیر ج 3). || برودت . سردی بین دو کس . (یادداشت بخط مؤلف ). || بیمزگی . یخی موجب زدگی . (یادداشت بخط مؤلف ). فلانی خیلی خنک...
-
خنکی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) xonaki ۱. = خنکا۲. ناپسند بودن.۳. (اسم، صفت نسبی، منسوب به خنک) (طب قدیم) دارای طبیعت سرد بودن.
-
خنکی
دیکشنری فارسی به عربی
برد
-
واژههای مشابه
-
خُنکى
لهجه و گویش بختیاری
xonoki honoki .
-
خنکی کردن
لغتنامه دهخدا
خنکی کردن . [ خ ُ ن ُ ک َ دَ ] (مص مرکب )بی مزگی کردن . لوس گیری کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خنکی هوا
لغتنامه دهخدا
خنکی هوا. [ خ ُ ن ُ ی ِ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) اعتدال هوا. کمی برودت هوا. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
برودت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: برودة] borudat سرد شدن؛ سردی؛ خنکی.
-
coolnesses
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خنکی، خون سردی
-
برودت
واژهنامه آزاد
سردی، سرما، خنکی.
-
خُنُکا
لهجه و گویش تهرانی
در هوای خنک، جای خنک،زمان خنکی
-
برودت
واژگان مترادف و متضاد
۱. خنکی، سردی، سرما ≠ حرارت ۲. سردیمزاج
-
بیمزگی
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیطعمی ۲. بیذوقی ۳. خنکی