کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خنچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خنچه
لغتنامه دهخدا
خنچه . [ خ ُ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) خونچه . رجوع به خونچه شود. || (اِ) خنجه و آن آوازی است که بوقت جماع از بینی مرد آید.
-
خنچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] xonče = خوانچه
-
واژههای مشابه
-
ته خُنچه
لهجه و گویش تهرانی
هدایائی که بعد از مراسم نامزدی از طرف دختردرمقابل خنچه به پسر داده میشود.
-
طبق و خنچه
فرهنگ گنجواژه
وسائل عقد و عروسی.
-
جستوجو در متن
-
بارونق
لغتنامه دهخدا
بارونق . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نیاسر بخش قمصر شهرستان کاشان که در 48 هزارگزی شمال خاوری کاشان و 12 هزارگزی راوند قرار دارد. سرزمینی است کوهستانی سردسیر با 75 تن سکنه . آبش از قنات و محصولش غلات ، حبوبات ، ابریشم ، انار و انجیر و شغل مردمش ...