کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خندیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خندیده
لغتنامه دهخدا
خندیده . [ خ َ دی دَ / دِ ] (ن مف ) خنده کرده . خنده نموده .
-
جستوجو در متن
-
نبدتر
لهجه و گویش تهرانی
پائین تنه:به ()ش خندیده!=غلط کرده
-
دادار دودور
لهجه و گویش تهرانی
سر وصد/آلت:به ()ش خندیده=غلط کرده.
-
کمال الدین زنجانی
لغتنامه دهخدا
کمال الدین زنجانی . [ ک َ لُدْ دی ن ِ زَ ] (اِخ ) مداح خواجه شمس الدین محمد و برادرش عطاملک جوینی بوده است . از قصاید اوست :ای مهر طلعتت زده آتش بر آفتاب خندیده شمع روی تو صد ره بر آفتاب از گل حجاب سنبل شبرنگ برفکن تا بر رخ افکند ز حیا معجر آفتاب .(ا...
-
غری
لغتنامه دهخدا
غری . [ غ َ ] (حامص ) قحبگی . غر بودن . رجوع به غر شود : از غری ریش ار کنون دزدیده ای پیش ازین بر ریش خود خندیده ای . مولوی (مثنوی چ کلاله خاور ص 409). || (اِ) گریه با آواز و فریاد : این دل محزون نگیرد از غم فرقت قرارمی کند شام و سحر با حسرتش غری و ز...
-
یک دهن
لغتنامه دهخدا
یک دهن . [ ی َ / ی ِ دَ هََ ] (ق مرکب ) به قدر یک دهان . به اندازه ٔ یک دهن . دهانی : زان زنخدان یک دهن حلوای سیب گر دهد می دارم از جان بهترش . میرزا صادق دستغیب (از آنندراج ).تا لب مشکل گشایت یک دهن خندیده است نیشکر بی عقده روید از شکرزار دلم . سالک...
-
بهاءالدین
لغتنامه دهخدا
بهأالدین . [ ب َ ئُدْ دی ] (اِخ ) مرغینانی . از فضلاو شعرای زمان خود بود و مداحی سلطان قطب الدین انوشتکین خوارزمشاه نمود. وفاتش سنه 527 هَ . ق . است . ازاشعار او آنچه بدست آمده منتخب شده است . او راست :ای زلف تابدار تو پیچیده بر قمروی لعل آبدار تو خ...
-
پیچیده
لغتنامه دهخدا
پیچیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) درنوشته .لوله کرده . درنوردیده . نوشته . هر چیز که پیچیده باشد. (برهان ). || ملفوف . ملتوی . ملتوی به . لوی . رجوع به لوی شود. لفیف . (دهار). مطوی : بلیف خرما پیچیده خواهمت همه تن . منجیک .آنم که ضعیف و خسته تن می آیم جان...
-
خاریک لیس
لغتنامه دهخدا
خاریک لیس .[ ل ِ ] (اِخ ) محبوبه ٔ شخصی بنام اِپی مِن بوده است .عادت یونانی هابنا بر نقل کنت کورث این بود که اطفالشان را وقتی بحد بلوغ میرسیدند به قصر پادشاه میفرستادند تا در آنجا خدمت کنند و خدمات آنان با کارهای خدمه تفاوت زیادی نداشت . اینها بنوبت ...
-
شنبلید
لغتنامه دهخدا
شنبلید. [ شَم ْ ب َ ] (اِ) شملید. شملیز. بمعنی شنبلیت است که گل راه رو باشدو به عربی حلبه گویند. (برهان ). گلی باشد زردرنگ بشکل و قد مانند بهارنارنج و همچنان شکفته و بویکی تیزدارد و بوییدنش رفع درد سر کند و آن را گل راهرو نیز خوانند از بهر آنکه بیشتر...
-
تتق
لغتنامه دهخدا
تتق . [ت ُ ت ُ ] (اِ) تقتق بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 249). ططق بود. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). چادر و پرده ٔ بزرگ . (برهان ) (ناظم الاطباء). سراپرده . (غیاث اللغات ). پرده . (شرفنامه ٔ منیری ) (اوبهی ) (دهار). صاحب کشف نوشته که این لفظ عربی نی...
-
اردشیر دوم
لغتنامه دهخدا
اردشیر دوم . [ اَ دَ / دِ رِ دُوْ وُ ] (اِخ ) (هخامنشی ) اسم این پادشاه را چنین نوشته اند: در کتیبه های هخامنشی به پارسی قدیم اَرْت َ خْشَثْرَ، در توریة (کتاب عزرا و کتاب نحمیا) اَرْت َ خشَثتا، نویسندگان یونانی مانند دیودور،آریان ، سترابون و پولی ین ...
-
ارد اول
لغتنامه دهخدا
ارد اول . [ اُ رُ دِ اَوْ وَ ] (اِخ ) پادشاه اشکانی . این شاه پس از برادربتخت سلطنت تمام ایران نشست . در باب سنه ٔ جلوس او اختلاف است بعضی 56 و برخی 55 ق . م . نوشته اند ولی ظن قوی میرود که دومی صحیح تر است . اُرُد نخستین شاه ایران است که در زمان سلط...