کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خنج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خنج انداختن
واژهنامه آزاد
پنجول انداختن، خراشیدن پوست دیگری با ناخن
-
خنج انداختن
واژهنامه آزاد
پنجول انداختن، خراشیدن پوست دیگری با ناخن
-
واژههای همآوا
-
خُنج
لهجه و گویش تهرانی
صدای نفس تند از بینی در اثر هیجان و غیره
-
جستوجو در متن
-
خنجه
لغتنامه دهخدا
خنجه . [ خ َ / خ ُ ج َ / ج ِ ] (اِ) آوازی که هنگام مجامعت بخصوص نزدیک به انزال از بینی آدمی برمی آید و خنج خنج نیز گویند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
اشنا
لغتنامه دهخدا
اشنا. [ ] (اِخ ) محلی است در چهارفرسنگی میانه ٔ جنوب و مغرب خنج .
-
پدو
لغتنامه دهخدا
پدو. [ پ ُ دُ ] (اِخ ) قریه ای است میانه ٔ شمال و مغرب خنج . (فارسنامه ).
-
تخته
لغتنامه دهخدا
تخته . [ ت َ ت َ ] (اِخ ) قریه ای است هفت فرسنگ میانه ٔ شمال و مغرب خنج . (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
شش کانج
لغتنامه دهخدا
شش کانج . [ ش َ / ش ِ ن َ ] (اِ مرکب ) خیمه ٔ مدور و قلندری . (ناظم الاطباء). رجوع به شش خانج و شش خنج شود.
-
شهرستان
لغتنامه دهخدا
شهرستان . [ ش َ رَ / رِ ] (اِخ ) قریه ای است سه فرسنگی کمتر مشرق خنج به فارس . (از فارسنامه ٔ ناصری ).
-
مکو
لغتنامه دهخدا
مکو. [ م َ ](اِخ ) قریه ای است در شش فرسنگ و نیمی میانه ٔ شمال ومغرب خنج . (فارسنامه ٔ ناصری ). رجوع به مکویه شود.
-
باغ بیشه
لغتنامه دهخدا
باغ بیشه . [ ] (اِخ ) ده فرسخ میانه ٔ شمال و مغرب خنج [ لار ] است . (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
بکسة
لغتنامه دهخدا
بکسة. [ ب ُ س َ ] (ع اِ) شش خنج کجین و آن را کجة هم گویند و هی خزفة یدورها الصبی کأنها کرة یتقامر بها. (منتهی الارب ). شش خنج کجین و آن راکجه هم گویند. (آنندراج ). گویی که کودکان از پارچه درست میکنند و بدان بازی مینمایند و آن را کجة نیز گویند. || پا...
-
خان احمدی
لغتنامه دهخدا
خان احمدی . [ اَ م َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان خنج بخش مرکزی شهرستان لار، واقع در 102 هزارگزی باختری لار. این دهستان در کنار راه عمومی خنج به بیرم قرار دارد و سکنه اش 10 تن میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
کهنویه
لغتنامه دهخدا
کهنویه . [ ک َ ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان خنج است که در بخش مرکزی شهرستان لار واقع است و 165 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).