کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خنجر خوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
فروکردن (نوک خنجر وغیره)
دیکشنری فارسی به عربی
اثقب
-
شمشیر و خنجر
فرهنگ گنجواژه
اسلحه سرد.
-
تیغ و خنجر
فرهنگ گنجواژه
سلاح سرد.
-
خَنجَر و زوبین
فرهنگ گنجواژه
سلاح سرد.
-
نطع و خنجر
فرهنگ گنجواژه
بساط جلاد.
-
جستوجو در متن
-
بر فسان خوردن
لغتنامه دهخدا
بر فسان خوردن . [ ب َ ف َ خوَرْ /خُرْ دَ ] (مص مرکب ) خوردن به سنگ فسان یعنی سنگی که با آن شمشیر و کارد و جز آن تیز کنند. مجازاً، تیزشدن تیغ و خنجر و امثال آن . (آنندراج ) : نی تند گردد آن و نه این سوده میشودهرچند تیغ مهر خورد بر فسان برف .محمد سعید ...
-
دریغ خوردن
لغتنامه دهخدا
دریغ خوردن . [ دِ / دَ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) حسرت کردن . افسوس خوردن . آه کشیدن . غم خوردن . (ناظم الاطباء). درد خوردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). اسف . (دهار). تأسف . تبلد. تحسر. تحکر. تفکن . تهلیف . (منتهی الارب ). حسرة. (دهار). لهف . (منتهی ا...
-
نوشیدن
لغتنامه دهخدا
نوشیدن . [ دَ ] (مص ) آشامیدن . (ناظم الاطباء). گساردن . درکشیدن . زدن . آشامیدن با لذتی تمام . (یادداشت مؤلف ) : به شادی زمانی برآریم کام ز جمشید گوئیم و نوشیم جام . فردوسی .دشمن ز دو پستان اجل شیر بنوشدبگذارد حنجر به دم خنجر پیکار. منوچهری .که چوپ...
-
چاکاچاک
لغتنامه دهخدا
چاکاچاک . (اِ صوت مرکب ) چکاچاک . چکچاک . بمعنی طراق طراق باشد. (برهان ). صدای زدن شمشیر. (فرهنگ انجمن آرا) (آنندراج ). صدای زدن شمشیر و مانند آن . (فرهنگ نظام ).صدای برخورد شمشیر و تبرزین و خنجر و مانند آن . (ناظم الاطباء) آواز بهم خوردن آلات جنگ . ...
-
حیف
لغتنامه دهخدا
حیف . [ ح َ ] (ع اِ) دریغ. (آنندراج ). افسوس . (آنندراج ). در تداول فارسی کلمه ای است برای نشان دان تحسر و تأسف . دریغا : حاصل عمر تلف کرده و ایام بلهوگذرانیده بجز حیف و پشیمانی نیست . سعدی .عالم بیخبری طرفه بهشتی بوده ست حیف و صد حیف که ما دیر خبرد...
-
سپر افکندن
لغتنامه دهخدا
سپر افکندن . [ س ِ پ َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از هزیمت کردن و گریختن . (برهان ). هزیمت خوردن . (آنندراج ) : پیران روزگار سپرها بیفکننددر صف ّ عزم چون بکشی خنجر دها. مسعودسعد.دست قراسنقر فلک سپر افکندخنجر آق سنقر از نیام برآمد. خاقانی .سپر نفکند...
-
شهبا
لغتنامه دهخدا
شهبا. [ ش َ ] (از ع ، ص ) شَهْباء. مؤنث اَشْهَب به معنی خاکستری رنگ مایل به سیاهی . (ناظم الاطباء). || مادیان سفید و سیاه که سفیدی آن غالب باشد بر سیاهی . (غیاث ) : با نور او چو خنجر حیدر شدگلبن قوی چو دلدل شهبا شد. ناصرخسرو.کآن کوردل نیارد پذرفتن پ...
-
امتلا
لغتنامه دهخدا
امتلا. (ع مص ، اِمص ) پر شدن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه جرجانی ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (فرهنگ فارسی معین ). پری . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). انباشتگی . || سیری . (از ناظم الاطباء). پری شکم . (فرهنگ فارسی معین...
-
چاک چاک
لغتنامه دهخدا
چاک چاک . (اِ صوت مرکب ) چاکاچاک . چکاچاک . چکچاک . چکاچک . طراق طراق . جرنگ جرنگ . ترنگ ترنگ . بمعنی چاکاچاک است که صدای طراق طراق زدن شمشیر و خنجر و تبرزین و مانند آن باشد. (برهان ) (آنندراج ). صدای برخورد شمشیر و تبرزین و جز آن . (ناظم الاطباء). ص...
-
دشنه
لغتنامه دهخدا
دشنه . [ دَ / دِ ن َ / ن ِ ] (اِ) کارد بزرگ و مشمل . (از لغت فرس ). نوعی از خنجر است که بیشترمردم لار می دارند. (برهان ). خنجر. (غیاث ) (بحر الجواهر) (از دهار) (از منتهی الارب ). خنجری باشد که عیاران بر میان بندند. (صحاح الفرس ). کارد بزرگ چنانکه قصا...