کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خنبک زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خنبک زدن
لغتنامه دهخدا
خنبک زدن . [ خُم ْ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) دست زدن و اظهار فرح و سرور و مستی کردن و تنبک زدن . (ناظم الاطباء) : خنبک زند چو بوزنه چنبگ زند چو خرس . خاقانی .در تماشای دل بدگوهران میزدی خنبک بر آن کوه گران . مولوی .گوید او محبوس خنب است این تنم چون من ا...
-
واژههای مشابه
-
خُنبک
لهجه و گویش تهرانی
آدم چاق
-
خُم، خُمب، هنب،خُنبک، هنبه
لهجه و گویش تهرانی
خمره،خُمچه
-
جستوجو در متن
-
تسخر زدن
لغتنامه دهخدا
تسخر زدن . [ ت َ خ َ زَ دَ ] (مص مرکب )ریشخند زدن . استهزاء کردن . تمسخر کردن : پر ز سر تا پای ، زشتی وگناه تسخر و خنبک زدن بر اهل راه . مولوی .گفتم زکجایی تو تسخر زد و گفت ای جان نیمیم ز ترکستان نیمیم ز فرغانه . مولوی (دیوان شمس چ فروزانفر ج 5 ص 120...
-
خمک
لغتنامه دهخدا
خمک . [ خ ُم ْ م َ ] (اِ) خنبک . (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) (جهانگیری ). || صدای دست بر دست زدن با اصول و ضرب گرفتن مطابق ساز. (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) : درآمد بشورش دم گاودم بخمک زدن خام روئینه خم . نظامی (از فرهنگ جهانگیری ).|| (اِ مصغر) دف کوچ...
-
دستک زن
لغتنامه دهخدا
دستک زن . [ دَ ت َ زَ ] (نف مرکب ) دستک زننده . مطرب و سازنده و سرودگوی و خواننده . (برهان ). مطرب و سازنده . (آنندراج ). مطرب و رقاص و نغمه و چنگه زن . (از لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). خنبک زن . (از برهان ). || نادم و پشیمان . (برهان ) (آنندراج ). ...
-
دست زدن
لغتنامه دهخدا
دست زدن . [ دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) کشیدن دست بر. لمس کردن . دست سودن . توجؤ : آن حکیم خارچین استاد بوددست می زد جابجا می آزمود. مولوی .ولیک دست نیارم زدن در آن سر زلف که مبلغی دل خلقست زیر هر شکنش . سعدی (کلیات ص 486).لَم ْ؛ دست زدن بر چیزی آشکار و ن...