کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خناس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خناس
/xannās/
معنی
۱. شیطان.
۲. (صفت) [مجاز] شیطانصفت؛ بدکار.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اهریمن، دیو، شیطان
۲. شیطانصفت
۳. مکار، حیلهگر، نیرنگباز
۴. فریبنده، فریبکار
۵. شریر، بدکار
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خناس
واژگان مترادف و متضاد
۱. اهریمن، دیو، شیطان ۲. شیطانصفت ۳. مکار، حیلهگر، نیرنگباز ۴. فریبنده، فریبکار ۵. شریر، بدکار
-
خناس
فرهنگ فارسی معین
(خَ نّ) [ ع . ] (ص . اِ.) شیطان ، اهریمن .
-
خناس
لغتنامه دهخدا
خناس . [ خ َن ْ نا ] (ع ص ، اِ) شیطان . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). دیو که وسوسه کند. (مهذب الاسماء). عزازیل . ابلیس . ابوخلاف . (یادداشت بخط مؤلف ) : الخناس ، الذی یوسوس فی صدور الناس . (قرآن 114 / 5 و 4).خدای عزوجل از تنش بگر...
-
خناس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] xannās ۱. شیطان.۲. (صفت) [مجاز] شیطانصفت؛ بدکار.
-
واژههای مشابه
-
خَنَّاسِ
فرهنگ واژگان قرآن
آن چیز یا کسی که مرتب آشکار و پنهان می شود ( صيغه مبالغه از مصدر خنوس است که به معناي اختفاي بعد از ظهور است )
-
واژههای همآوا
-
خنعس
لغتنامه دهخدا
خنعس . [ خ َ ع َ ] (ع اِ) کفتار. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خناث
لغتنامه دهخدا
خناث . [ خ َ ] (ع ص ) شکسته و دوتاه . منه : یا خناث ؛ ای زن شکسته و دوتاه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خناث
لغتنامه دهخدا
خناث . [ خ ِ ] (ع اِ) مطاوی جامه . منه : خناث الثوب . || مخارج آب از دلو. || ج ِ خنث . || ج ِ خنثی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خَنَّاسِ
فرهنگ واژگان قرآن
آن چیز یا کسی که مرتب آشکار و پنهان می شود ( صيغه مبالغه از مصدر خنوس است که به معناي اختفاي بعد از ظهور است )
-
جستوجو در متن
-
واپس خزنده
لغتنامه دهخدا
واپس خزنده . [ پ َ خ َ زَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) خناس . (ترجمان القرآن ). بازخزنده . رجوع به واپس خزیدن شود.
-
ابولبینی
لغتنامه دهخدا
ابولبینی . [ اَ ل ُ ب َ نا ] (اِخ ) شیطان . دیو. ابلیس . ابومره . بومرّه . بوخلاف . عزازیل . خناس . شیخ نجدی .
-
ابوقتره
لغتنامه دهخدا
ابوقتره . [ اَ ق ِ رَ ] (اِخ ) ابلیس . شیطان . بومرّه . عزازیل . خناس . بوخلاف . ابومره . شیخ نجدی . دیو. مهتر دیوان . (السامی فی الاسامی ). پدر پریان . و گویند که یزیدیه او را طاووس العرفاء نامند.