کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خنازیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خنازیر
/xanāzir/
معنی
عارضۀ ایجاد شدن غدههای سخت در گردن و زیر گلو که گاهی تبدیل به زخم و جراحت میگردد و از آنها چرک میآید؛ سل غدد لنفاوی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خنازیر
فرهنگ فارسی معین
(خَ) [ ع . ] (اِ.) جِ خنزیر. 1 - خوک ها. 2 - غده های سختی که در زیر گلو و گردن به وجود می آید.
-
خنازیر
لغتنامه دهخدا
خنازیر. [ خ َ ] (ع اِ) ج ِ خنزیر. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || آماس غده ای شکل که در گلو پدیدار گردد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). دژپه . (از ناظم الاطباء). خوکک . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ ...
-
خنازیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ خنزیر] (پزشکی) xanāzir عارضۀ ایجاد شدن غدههای سخت در گردن و زیر گلو که گاهی تبدیل به زخم و جراحت میگردد و از آنها چرک میآید؛ سل غدد لنفاوی.
-
واژههای مشابه
-
خَنَازِيرَ
فرهنگ واژگان قرآن
خوکها (جمع خنزیر)
-
خنازیر خوک
دیکشنری فارسی به عربی
حصبة
-
خنازیر (غدة زیر گلو)
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: honnâq طاری: --------- طامه ای: xonnâq طرقی: xanâzir کشه ای: ------- نطنزی: honnâq
-
جستوجو در متن
-
داالخنازیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (پزشکی) [قدیمی] dā'olxanāzir =خنازیر
-
خَنازیل
لهجه و گویش بختیاری
xanâzil خنازیر.
-
خنازیری
لغتنامه دهخدا
خنازیری . [ خ َ ] (ص نسبی ) آنکه خنازیر دارد. آنکه به مرض خنازیر گرفتار آمده است . مریض مبتلا به مرض خنازیر. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
ریش خوک
لغتنامه دهخدا
ریش خوک . (اِ مرکب ) بیماری خنازیر. سراجه . (ناظم الاطباء). خنازیر بود که بر اندام مردم برآید. (فرهنگ جهانگیری ). نام مرضی و علتی است که به عربی خنازیر گویند. (آنندراج ) (برهان ).
-
king's evil
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پادشاه شر، مرض خنازیر
-
داءالخنازیر
لغتنامه دهخدا
داءالخنازیر. [ ئُل ْ خ َ ](ع اِ مرکب ) علت خنازیر و خنازیر ریشها بود که از گردن و سر و گلوی برآید.
-
figwort
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فنجان، علف خنازیر، علف بواسیر