کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خن
/xan/
معنی
۱. طبقۀ پایین کشتی که انبار آن است.
۲. [قدیمی] خانه؛ منزل.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. خانه
۲. جا، محل، مکان
۳. انبار کشتی، طبقه پائین کشتی
۴. کابین کشتی
۵. گلخن
۶. سوراخ، منفذ
دیکشنری
bilge
-
جستوجوی دقیق
-
خن
واژگان مترادف و متضاد
۱. خانه ۲. جا، محل، مکان ۳. انبار کشتی، طبقه پائین کشتی ۴. کابین کشتی ۵. گلخن ۶. سوراخ، منفذ
-
خن
فرهنگ فارسی معین
(خَ) (اِ.) 1 - خانه . 2 - خانة طبقة پایین کشتی .
-
خن
لغتنامه دهخدا
خن . [ خ َ ] (اِ) خانه و بیت خواه در روی زمین باشد و خواه زیر زمین . (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء).مخفف خان . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) : چون تف آتش فتاد از خن مشرق در آب زلف بنفشه برست از کله ٔ یاسمن . امام فخر رازی (از جهانگیری ).|| خانه ٔ زیرک...
-
خن
لغتنامه دهخدا
خن . [ خ َ ن ن ] (ع مص ) بریدن جِذْع . منه : خَن َّ الجِذْع َ خناً. || گرفتن مال کس . منه : خن ماله . || برآوردن از جلة بتدریج چیزی بعد چیزی . منه : خن الجلة. || درآمدن در حریم قوم . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خن القوم .
-
خن
لغتنامه دهخدا
خن . [ خ ِ ن ن ] (ع اِ) کشتی خالی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خن
دیکشنری عربی به فارسی
تسليم دشمن کردن , خيانت کردن به , فاش کردن
-
خن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خان، خانه› xan ۱. طبقۀ پایین کشتی که انبار آن است.۲. [قدیمی] خانه؛ منزل.
-
واژههای مشابه
-
bilge
خَن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] فضایی در قسمت زیرین کشتی که محل جمعآوری پساب است
-
خن ء
لغتنامه دهخدا
خن ء. [ خ َ ] (ع مص ) بریدن تنه ٔ خرمابن . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خناء الجذع خنئاً.
-
جستوجو در متن
-
تسلیم دشمن کردن
دیکشنری فارسی به عربی
خن
-
خیانت کردن به
دیکشنری فارسی به عربی
خن
-
خون
لغتنامه دهخدا
خون . [ خ َ ] (اِ) خَن . خانه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به خن شود.
-
لطوخاً
لغتنامه دهخدا
لطوخاً. [ ل َ خَن ْ] (ع ق ) به صورت لطوخ .