کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خمیده گشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خمیده گشتن
لغتنامه دهخدا
خمیده گشتن . [ خ َ دَ / دِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) خم شدن . خم گشتن . خم گردیدن . (یادداشت بخط مؤلف ) : خمیده گشت و سست شد آن قامت چو سروبی نور ماند و زشت شد آن طلعت هژیر.ناصرخسرو.
-
واژههای مشابه
-
flexed burial, seated burial, sitting burial, folded burial, loosed flexure burial
تدفین خمیده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] تدفینی که در آن جسد متمایل به پهلو است و پاها به سمت شکم و سینه، با زاویهای از 90 تا 45 درجه، جمع شده باشد متـ . تدفین چمباتمهای contracted burial, squatting burial
-
bentwood
خمیدهچوب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] چوبی که آن را ابتدا در محیط گرم و مرطوب و احیاناً با بهرهگیری از برخی مواد شیمیایی خم و سپس سرد و خشک میکنند
-
campylodromous
خمیدهرو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی نوعی رگبندی دارای چند رگبرگ اولین که در قاعده به شکل قوسهای خمیده و برجسته به طرف بالا خم میشوند و در رأس برگ به هم میرسند
-
curved turnout
دوراهۀ خمیده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] دوراههای که در آن قوس دو خط انشعابی در یک جهت است
-
خمیده شدن
لغتنامه دهخدا
خمیده شدن . [ خ َ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) منحنی شدن . خم شدن . دولا شدن . انحناء. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خمیده کردن
لغتنامه دهخدا
خمیده کردن . [ خ َ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خم کردن .خم گردانیدن . تأوید. تاود. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خمیده گردانیدن
لغتنامه دهخدا
خمیده گردانیدن . [ خ َ دَ / دِ گ َ دَ ] (مص مرکب ) خم کردن . خمیده کردن .
-
خمیده گوش
لغتنامه دهخدا
خمیده گوش . [ خ َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) جانوری که گوشش افتاده باشد: جدلاء؛ گوسپند خمیده گوش . (منتهی الارب ).
-
خمیده قامت
لغتنامه دهخدا
خمیده قامت . [ خ َ دَ / دِ م َ ] (ص مرکب ) خمیده . مقابل مستقیم القامة. مقابل مستوی القامة. (یادداشت بخط مؤلف ) : چنگ خمیده قامت می خواندت بعشرت بشنو که پند پیران هیچت زیان ندارد.حافظ.
-
خمیده بودن
دیکشنری فارسی به عربی
تهدل
-
خمیده کردن
دیکشنری فارسی به عربی
مقدمة عربة المدفع
-
خمیده شدن
دیکشنری فارسی به عربی
رکود
-
tightly-flexed burial, embryonic burial, closely-flexed burial, extreme hocker burial, fully-flexed burial, sharply-flexed burial
تدفین تمامخمیده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] تدفینی که در آن جسد به پهلو متمایل است و پاها تقریباً به شکم چسبیدهاند (با زوایهای حدود ده درجه یا کمتر) متـ . تدفین جنینی fetal burial, crouched burial