کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خمیده قامت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
knee semi-flexed burial
تدفین زانونیمخمیده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] نوعی تدفین نیمخمیده که در آن زاویۀ زانوان بین 180 تا 90 درجه است
-
semi-flexed burial, gently flexed burial, lossely flexed burial, semi-crouched burial, half flexedburial, slight hocker burial, open flexure burial
تدفین نیمخمیده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] تدفینی که در آن جسد به پهلو متمایل و پاها کمی به سمت شکم، بین180 تا 90 درجه، جمع شده باشد
-
curvelinear motion
حرکت خمیدهخط
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] حرکتی که در آن مسیر خمیده است
-
خط خمیده انحناء
دیکشنری فارسی به عربی
منحني
-
لوله خمیده یا شتر گلو
دیکشنری فارسی به عربی
سيفون
-
با سر خمیده ودولا دولا راه رفتن سربزیر
دیکشنری فارسی به عربی
تهدل
-
چوب خمیده ای که پس از پرتاب شدن نزد پرتاب کننده برمیگردد
دیکشنری فارسی به عربی
بمرنغ
-
واژههای همآوا
-
خمیدهقامت
واژگان مترادف و متضاد
قوز، گوژ، گوژپشت ≠ راستقامت
-
جستوجو در متن
-
دولا دولا
لهجه و گویش تهرانی
خمیده،قامت خمیده
-
راست قامت
لغتنامه دهخدا
راست قامت . [ م َ ] (ص مرکب ) افراخته قد. آخته بالا. آخته قامت . سهی قامت . سهی قد. راست قد. راست بالا. کسی که قامت راست و مستقیم دارد: انصیات ؛ راست قامت شدن بعد از خمیده شدن . (از منتهی الارب ). جاریة شاطة؛ دختر راست قامت . (منتهی الارب ). رجوع به ...
-
کریزی
فرهنگ فارسی معین
(کُ رِ) (ص نسب .) پیر، فرتوت ، خمیده قامت .
-
کژمیان
لغتنامه دهخدا
کژمیان . [ ک َ ] (ص مرکب ) کوزپشت . کسی که کمر خمیده دارد. (از ناظم الاطباء). منحنی قامت . خمیده میان .
-
گوی شدن
لغتنامه دهخدا
گوی شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از سر به زانو نهادن و به مراقبه رفتن باشد.(از برهان قاطع) (از آنندراج ). || کنایه از دوتا شدن قامت . خمیده شدن . دوتا شدن : بر در مقصوره ٔ روحانیم گوی شده قامت چوگانیم .نظامی .
-
چنبرک کردن
لغتنامه دهخدا
چنبرک کردن . [ چَم ْ ب َ رَ ک َ دَ] (مص مرکب ) قد را خم دادن . خم شدن . قامت را به علامت خضوع خماندن . دولا و خمیده ایستادن به علامت خضوع .