کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خمسةعشر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خمسةعشر
لغتنامه دهخدا
خمسةعشر. [ خ َ س َ ت َ ع َ ش َ / ش ِ ] (ع عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) پانزده . (یادداشت بخط مؤلف ). اگر معدود مذکر باشد خمسةعشر می آید و اگر مؤنث خمس عشرة.
-
جستوجو در متن
-
مؤمنیة
لغتنامه دهخدا
مؤمنیة. [ م ُءْ م ِ نی ی َ ] (ص نسبی ، اِ) نوعی سکه ٔ طلا و گویا منسوب به بنی عبدالمؤمن بوده است . (از یادداشت مؤلف ) : فمنهم من الخمسة دنانیر مصریة فی الشهر و هی عشرة مؤمنیة. (ابن جبیر). الاجراء علی ذلک کله نیف علی الفی دینار مصریة فی الشهر و هی...
-
شغربغر
لغتنامه دهخدا
شغربغر.[ ش َ / ش ِ غ َ رَ ب َ / ب ِ غ َ رَ ] (ع ص مرکب ، از اتباع ) تفرقوا شغربغر؛ پراکندیدند به هر روی . و هما اسمان جعلا اسماً واحداً و بنیا علی الفتح . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از مهذب الاسماء). مبنی است ، مانند خمسةعشر. (از اقرب الموارد)...
-
ضاغط
لغتنامه دهخدا
ضاغط. [ غ ِ ] (ع ص ، اِ) نگاهبان و امین بر چیزی . (منتهی الارب ). مشرف . (منتخب اللغات ). || گشادگی بغل شتر و بسیاری گوشت آن . (منتهی الارب ). || آنچه انگور بدان بیفشارند. (مهذب الاسماء). || افشرنده . فشارنده . (منتخب اللغات ). || نام دردی است که صاح...
-
صباح
لغتنامه دهخدا
صباح . [ ص َ ] (اِخ ) ابن ابرهةبن صباح . وی یکی از پادشاهان حمیر است . در مجمل التواریخ و القصص آمده است : پس از ابرهه پادشاهی به صهبان بن محرث رسید، به عهد یزدجرد اثیم و بعد از وی پادشاهی با صباح بن ابرهةبن الصباح افتاد، و هر دو در یک وقت بیش از پان...
-
حب اصطمحیقون
لغتنامه دهخدا
حب اصطمحیقون . [ ح َب ْ ب ِ اِ طَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اکثری از مرضهای بلغمی و سوداوی را نفع دهد و اخلاط مختلفه را از دماغ و بدن به اسهال دفع کند، صفت آن ایارج فیقرا ده درم پوست هلیله ٔ زرد و افتیمون و غاریقون و بسفایج و نمک هندی از هر یک دو در...
-
اعراب
لغتنامه دهخدا
اعراب . [ اِ ] (ع مص ) آشکارا کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). واضح و روشن گردانیدن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). آشکارا و روشن ساختن . (از اقرب الموارد). || اصلاح کردن . || پیدا گفتن سخن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). نیکو ساخت...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن اسماعیل بن یوسف بن محمدبن العباس مکنی به ابوالخیر و ملقب برضی الدین القزوینی الطالقانی . در نامه ٔ دانشوران آمده است که : در کتب تراجم حفّاظ و مشایخ محدّثین و مشاهیر مفسّرین این دانشور جلیل و هنرمند نبیل را هم ابوالخیر مین...