کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خماسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خماسی
/xomāsi/
معنی
۱. ویژگی هرچیزی که مرکب از پنج جزء باشد؛ پنجتایی.
۲. پنجحرفی (کلمه).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پنجتائی، پنجپاره، پنججزئی
۲. پنج حرفی
۳. پنجگانه
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خماسی
واژگان مترادف و متضاد
۱. پنجتائی، پنجپاره، پنججزئی ۲. پنج حرفی ۳. پنجگانه
-
خماسی
فرهنگ فارسی معین
(خُ) (ص نسب .) 1 - پنج جزوی ، آن چه دارای پنج جزو باشد. 2 - کلمة پنج حرفی .
-
خماسی
لغتنامه دهخدا
خماسی . [ خ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان آب بلوک عنافجه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهواز، دارای 110 تن سکنه . آب آن از چاه و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی و قالیچه ٔ عربی بافت است . راه در تابستان اتومبیل رو است و در ...
-
خماسی
لغتنامه دهخدا
خماسی . [ خ ُ سی ی ] (ع ص نسبی ) پنجی . آنچه پنج واحد از یک چیز دارد.- غلام خماسی ؛ کودک پنج شبری و گویند غلام سداسی یا سباعی ، زیرا که چون از پنج شبر تجاوز کرده رجل است نه غلام . (منتهی الارب ).- کلمه ٔ خماسی ؛ کلمه ای که پنج حرف اصلی دارد و آن را...
-
خماسی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی) [عربی: خماسیّ] xomāsi ۱. ویژگی هرچیزی که مرکب از پنج جزء باشد؛ پنجتایی.۲. پنجحرفی (کلمه).
-
واژههای مشابه
-
خماسی مجرد
لغتنامه دهخدا
خماسی مجرد. [ خ ُ ی ِ م ُ ج َرْ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کلمه ای که از پنج حرف ساخته شده باشد. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خماسی مزید
لغتنامه دهخدا
خماسی مزید. [ خ ُ ی ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کلمه ای که حروفش پنج حرف خماسی مجرد به اضافه ٔ حرف زائد است . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
رافع
لغتنامه دهخدا
رافع. [ ف ِ ] (اِخ ) خماسی ، ابن مکیث بن جندب خماسی . وی از صحابه ٔ حضرت رسول اکرم (ص ) بود و یکی از کسانی است که لوای فتح و پیروزی جهنیة را بدوش میکشیدند. حضرت رسول (ص ) او را در کار صدقات قومش عامل و نماینده ٔ خود قرار داد. (از الاصابة ج 2 قسم اول ...
-
حروف ذلاقه
لغتنامه دهخدا
حروف ذلاقه . [ ح ُ ف ِ ذَل ْ لا ق َ / ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شش حرف است : م . ر. ب . ن . ف . ل . و هیچ اسم رباعی یا خماسی از آنها خالی نبود، مگر استثناءً و شاذاً مانند عسجد، دهدقة، زهزقة، عسطوس . و جز این شش حرف را مصمتة نامند. (از کشاف اصطلاح...
-
حنتال
لغتنامه دهخدا
حنتال . [ ح ُ ] (ع اِ) نجات و رهایی . گزیر.چاره . (آنندراج ) (منتهی الارب ). بُدّ. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء): مالی منه حنتال ؛ نیست مرا از آن چاره . این کلمه رباعی است یا خماسی اما بیشتر بدون همزه است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به حنتل شود...
-
زبردج
لغتنامه دهخدا
زبردج . [ زَ ب َ دَ ] (اِ) لغتی است در زبرجد. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین از حاشیه ٔ بحر الجواهر) (قاموس ). زبردج مقلوب زبرجد است . (متن اللغة احمدرضا). زبردج زبرجد است . (اقرب الموارد). زبرجدو زبردج زمرد است . (لسان العرب ). صریح عبارت قاموس آن اس...
-
زبعری
لغتنامه دهخدا
زبعری . [ زِ / زَ ب َ را ] (ع ص ) درشت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). درشت و کلان و تناور. (ناظم الاطباء). ستبر. (شرح قاموس ). زبعری را بدین معنی با کسر و فتح زا هر دو خوانند و در صورت فتح و با در حساب آوردن الف (مقصوره ) این اسم ملحق به...
-
بناء
لغتنامه دهخدا
بناء. [ ب ِ ] (ع مص ) برآوردن خانه . (آنندراج ) (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). بنا کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن ). || زن بخانه آوردن . (آنندراج )(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (کشاف اصطلاحات الفنون ) (تاج المصادر بیهقی ). || نیکوئی کردن ب...