کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خمارکش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خمارکش
/xomārkeš/
معنی
= خُمار: ◻︎ سلام کردم و با من به روی خندان گفت / که ای خمارکش مفلس شرابزده (حافظ: ۸۴۲).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خمارکش
لغتنامه دهخدا
خمارکش . [ خ ُ ک َ / ک ِ ](نف مرکب ) متحمل خماری . آنکه خمار است : سلام کردم و بامن بروی خندان گفت که ای خمارکش مفلس شراب زده .حافظ.
-
خمارکش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] xomārkeš = خُمار: ◻︎ سلام کردم و با من به روی خندان گفت / که ای خمارکش مفلس شرابزده (حافظ: ۸۴۲).
-
جستوجو در متن
-
شراب زده
لغتنامه دهخدا
شراب زده . [ش َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مخمور. خمار. می زده . کسی که بسیاری شراب خوردن او را گزیده باشد نه آنکه شراب زده یعنی پیمانه زده . (از انجمن آرا). سیرآمده از شراب که هیچ رغبت به آن نکند. (آنندراج ) : سلام کردم و با من به روی خندان گفت که ای...
-
مفلس
لغتنامه دهخدا
مفلس . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) محتاج . درویش . تهیدست . (از آنندراج ). کسی که فلس و پشیزی نداشته باشد. درویش . تنگدست . بی چیز. بینوا. (از ناظم الاطباء). آنکه وی را مالی باقی نمانده باشد. (از اقرب الموارد). نادار. ندار. بی پا. از پای برفته . آنکه هیچ ندار...