کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خلیل وار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خلیل وار
لغتنامه دهخدا
خلیل وار.[ خ َ ] (ق مرکب ) مانند خلیل . خلیل گونه : کآنجا بدست واقعه بینی خلیل واردرهم شکسته صورت بتهای آرزو.سعدی .
-
واژههای مشابه
-
خليل
دیکشنری عربی به فارسی
دوست پسر , رفيق
-
کوشک خلیل
لغتنامه دهخدا
کوشک خلیل . [ خ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان قره باغ که در بخش مرکزی شهرستان شیراز واقع است و 118 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
خلیلالرحمان
فرهنگ نامها
(تلفظ: xalilolrahmān) (عربی) (= خلیل الله) ، ← خلیل الله .
-
خلیلالله
فرهنگ نامها
(تلفظ: xalilollāh) (عربی) دوست خدا ؛ ( در اعلام) لقب حضرت ابراهیم (ع) . ← خلیل .
-
سلطان خلیل
لغتنامه دهخدا
سلطان خلیل . [ س ُ خ َ ] (اِخ ) از سلاطین دوره ٔ گورکانی فرزند حسن بیگ از 872 تا 882 هَ . ق . حکومت کرده . (تاریخ کرمان ص 436).
-
غلام خلیل
لغتنامه دهخدا
غلام خلیل . [ غ ُ م ِ خ َ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن غالب بصری باهلی ، مکنی به ابوعبداﷲ و معروف به غلام خلیل . او از محدثین عامه و فصیح بود. بعضی از اهل فن او را ضعیف الحدیث شمرده اند. وی به سال 275 هَ. ق . در بغداد درگذشت . (از ریحانة الادب ج 3 ص 161).
-
غلام خلیل
لغتنامه دهخدا
غلام خلیل . [ غ ُ م ِ خ َ ] (اِخ ) عبداﷲبن احمدبن غلاب بن خالدبن فراس باهلی . او یکی از متصوفه بود. او راست : کتاب الدعاء، کتاب الانقطاع الی اﷲ تعالی جل اسمه ، کتاب الصلوة و کتاب المواعظ. (از فهرست ابن الندیم ).
-
ابراهیم خلیل
لغتنامه دهخدا
ابراهیم خلیل . [ اِ م ِ خ َ ] (اِخ ) نام پیغمبری از بنی سام ملقب بخلیل یا خلیل اﷲ یا خلیل الرحمن جدّ اعلای بنی اسرائیل و عرب مستعربه و انبیاء یهود. ابن تارخ یا تارح یا ترح یا آزر بت تراش بوده است . مولد او بکلده در مشرق بابل بقریه ٔ اور تقریباًدوهزار...
-
چارمرغ خلیل
لغتنامه دهخدا
چارمرغ خلیل . [ م ُ غ ِ خ َ] (اِ مرکب ) کبوتر و زاغ و خروس و طاوس که حضرت خلیل (ع ) بموجب امر حق تعالی گوشت هر یک از آن چهاربر سرکوهی نهاد و باز بسوی خود طلب فرمود آنها زنده شده حاضر آمدند. (آنندراج ) (غیاث ). || در ذبح طیور مذکور اشارت است بدان که ک...
-
پیره خلیل
لغتنامه دهخدا
پیره خلیل . [ رَ خ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل واقع در 20هزارگزی شمال خاوری گرمی و 80هزارگزی شوسه ٔ گرمی به بیله سوار.جلگه ، گرمسیر. دارای 101 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و حبوبات . شغل اهالی زراعت و گله داری و...
-
جبل خلیل
لغتنامه دهخدا
جبل خلیل . [ ج َ ب َ ل ِ خ َ ] (اِخ ) نام کوهی است که در جهت شمال قصبه ٔ حبران نزدیک فلسطین قرار دارد. رجوع به حبرون شود.
-
دیزج خلیل
لغتنامه دهخدا
دیزج خلیل . [ زَ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خانه بخش شبستر شهرستان تبریزبا 3749 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
دره خلیل
لغتنامه دهخدا
دره خلیل . [ دَرْ رَ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دینور بخش صحنه شهرستان کرمانشاهان . واقع در 42هزارگزی باختری راه شوسه ٔکرمانشاه و سنقر، با 296 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).