کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خلیفه گری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خلیفه حصار
لغتنامه دهخدا
خلیفه حصار. [ خ َ ف ِ ح ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان . دارای 381 تن سکنه . آب آن از رودخانه و چشمه و محصول آن غلات و انگور و قیسی . شغل اهالی زراعت و قالیچه بافی و راه مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
خلیفه داود
لغتنامه دهخدا
خلیفه داود. [ خ َ ف ِ وو ] (اِخ ) دهی است از دهستان ارشق بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر. دارای یکصد و ده تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات ، شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
خلیفه زاده
لغتنامه دهخدا
خلیفه زاده . [ خ َ ف َ / ف ِ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) یکی از بنی آدم ، زیرا بشر از نسل آدم که خلیفه ٔ خدا در زمین بود بوجود آمده است . (یادداشت بخط مؤلف ) : ای خلیفه زادگان دادی کنید. مولوی . || کنایه از بزرگ زاده . (یادداشت بخط مؤلف ) : چو همسریش نبین...
-
خلیفه سلطان
لغتنامه دهخدا
خلیفه سلطان . [ خ َ ف َ س ُ ] (اِخ ) وی مازندرانی و از شاعران بود. رجوع به ریاض العارفین هدایت ص 192 شود.
-
خلیفه قشلاق
لغتنامه دهخدا
خلیفه قشلاق . [ خ َ ف ِ ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کرانی شهرستان بیجار، دارای 120 تن سکنه . آب آن از چشمه و رودخانه گوه زن . محصول آن غلات و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری و از صنایع دستی قالیچه و گلیم بافی و راه مالروست . (از فرهنگ جغرافیای...
-
خلیفه قشلاق
لغتنامه دهخدا
خلیفه قشلاق . [ خ َ ف ِ ق ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بزینه رود بخش قیدار شهرستان زنجان . آب آن از رودخانه ٔ محلی و محصول آنجا غلات و انگور. شغل اهالی زراعت و قالیچه و گلیم و جاجیم بافی و راه مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
خلیفه کندی
لغتنامه دهخدا
خلیفه کندی . [ خ َ ف ِ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان راجو بخش مرکزی شهرستان مراغه . دارای 377 تن سکنه . آب آن از چشمه سارها و محصول آن غلات و کرچک و بادام و نخود و زردآلو. شغل اهالی زراعت و گله داری و جاجیم بافی است . راه مالرو می باشد. (از فرهنگ جغ...
-
خلیفه کندی
لغتنامه دهخدا
خلیفه کندی . [ خ َ ف ِ ک َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بیات بخش نوبران شهرستان ساوه ، دارای 1154 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ مزلقان و محصول آن غلات و بنشن و بادام و گردو و هلو و سیب زمینی و انگور. شغل اهالی زراعت و از صنایع دستی جاجیم بافی است . راه...
-
خلیفه لو
لغتنامه دهخدا
خلیفه لو. [ خ َ ف ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ارشق بخش حومه ٔ شهرستان خیاو، دارای 162 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات . شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
خلیفه لو
لغتنامه دهخدا
خلیفه لو. [ خ َ ف ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش سلدوز شهرستان ارومیه . دارای 224 تن سکنه . آب آن از گدارچای و محصول آن غلات و برنج و توتون و حبوبات . شغل اهالی زراعت و گله داری و از صنایع دستی جاجیم بافی وراه ارابه رو است . (از فرهنگ جغرافی...
-
خلیفه لو
لغتنامه دهخدا
خلیفه لو. [ خ َ ف ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دیکله ٔ بخش هوراند شهرستان دیکله . دارای 237 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات و سردرختی و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
خلیفه لو
لغتنامه دهخدا
خلیفه لو. [ خ َ ف ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان . دارای 255 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و بادام و انگور. شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه و جاجیم بافی و راه مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
خلیفه لو
لغتنامه دهخدا
خلیفه لو.[ خ َ ف ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان قشلاقات افشار بخش قیدار شهرستان زنجان . دارای 256 تن سکنه . آب آن از قزل اوزن و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گلیم و جاجیم بافی و راه مالرو است . و ساکنان آن از طایفه ٔ شاهسون افشارند. (از فرهنگ جغرا...
-
خلیفه نشان
لغتنامه دهخدا
خلیفه نشان .[ خ َ ف َ / ف ِ ن ِ ] (نف مرکب ) کسی که خلیفه را بر مسند خلافت نشاند. (یادداشت بخط مؤلف ) : و اکنون فرزندان او شیخ الشیوخ بغدادند و حل و عقد بدست ایشان است و خلیفه نشان گشته چنانکه هر خلیفه که بخواهد نشست آنکه از فرزندان شیخ که بزرگتر با...
-
خلیفه نشین
لغتنامه دهخدا
خلیفه نشین . [ خ َ ف َ / ف ِ ن ِ ] (اِ مرکب )محلی که در آن خلیفه نشیند. این اصطلاحی است بین ترسایان و اطلاق به مواضعی میشود که اسقف کلیسا آنجا مقام خلیفه دارد. (یادداشت بخط مؤلف ). || دارالخلافة. محل و مستقر خلیفه . (یادداشت بخط مؤلف ).