کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خلیفه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خلیفه
/xalife/
معنی
۱. عنوان هریک از جانشینان پیغمبر.
۲. رهبر مذهبی برخی جوامع مسیحی شرقی.
۳. = خمیرگیر
۴. [قدیمی] قائممقام؛ جانشین.
۵. [قدیمی] داروغه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. خدیو، سلطان، ملک
۲. جانشین، قایممقام، نایب
۳. ارشد
۴. مبصر
۵. رهبر مذهبی ارمنیان
برابر فارسی
پادشاه تازی، جانشین
دیکشنری
caliph
-
جستوجوی دقیق
-
خلیفه
واژگان مترادف و متضاد
۱. خدیو، سلطان، ملک ۲. جانشین، قایممقام، نایب ۳. ارشد ۴. مبصر ۵. رهبر مذهبی ارمنیان
-
خلیفه
فرهنگ واژههای سره
پادشاه تازی، جانشین
-
خلیفه
فرهنگ فارسی معین
(خَ فِ) [ ع . خلیفة ] (اِ.) 1 - جانشین ، قائم مقام . 2 - پیشوای مسلمانان . ج . خلفاء، خلائف .
-
خلیفه
لغتنامه دهخدا
خلیفه . [ خ َ ف َ ] (اِخ ) ابن عبدالواحد، مکنی به ابوعطا. از تابعان بود. (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به ابوعطا خلیفةبن عبدالواحد شود.
-
خلیفه
لغتنامه دهخدا
خلیفه . [ خ َ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شبانکاره ٔ بخش برازجان شهرستان بوشهر، دارای 1500 تن سکنه . آب آن از چاه و محصول آن غلات و خرما و هندوانه و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
خلیفه
لغتنامه دهخدا
خلیفه . [ خ َ ف َ ] (اِخ ) رجوع به حاجی خلیفه شود.
-
خلیفه
لغتنامه دهخدا
خلیفه . [ خ َ ف َ ] (اِخ ) شاعری است ترک و او راست : خسرو شیرین به ترکی .
-
خلیفه
لغتنامه دهخدا
خلیفه . [ خ َ ف َ ] (اِخ ) کوهی است به مکه مشرف بر اجیاد. (منتهی الارب ).
-
خلیفه
لغتنامه دهخدا
خلیفه . [ خ َ ف َ] (اِخ ) نویسنده ٔ عرب که نام پدر او محمود و خود مشهور به خلیفه بک بن محمود مصری است . او از شاگردان رفاعه بک در مدرسه ٔ زبانهای خارجه و معلم مدارس مصری بود. او راست : 1 - اتحاف الملوک الالبا بتقدم الجمعیات فی بلاد اروبا. 2 - اتحاف م...
-
خلیفه
لغتنامه دهخدا
خلیفه . [ خ َ ف ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهدشت بخش طرهان شهرستان خرم آباد. دارای 180 تن سکنه . آب آن از چشمه ٔ هورین و چاه و محصول آن غلات و لبنیات و پشم . شغل اهالی زراعت و گله داری و زنان سیاه چادربافی . راه مالرو و ساکنین از طایفه ٔ خلیفه که ...
-
خلیفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خلیفَة، جمع: خُلَفاء و خَلائِف] xalife ۱. عنوان هریک از جانشینان پیغمبر.۲. رهبر مذهبی برخی جوامع مسیحی شرقی.۳. = خمیرگیر۴. [قدیمی] قائممقام؛ جانشین.۵. [قدیمی] داروغه.
-
خلیفه
دیکشنری فارسی به عربی
خليفة , کاهن
-
خلیفه
لهجه و گویش تهرانی
سرکارگر( نانوائی و قنادی و ...)،سرپرست شاگردان( قهوهخانه،مدرسه)
-
واژههای مشابه
-
خلیفة
لغتنامه دهخدا
خلیفة. [ خ َ ف َ ] (اِخ ) ابن خیاط بصری . از محدثان بود. نام او ابوعمر بصری و ملقب به شباب است که بسال 240 هَ . ق . درگذشت . او صاحب طبقات می باشد. (یادداشت بخط مؤلف ).