کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خلق پسندی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خلق کردن
فرهنگ واژههای سره
آفرینش
-
کج خلق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [مجاز] kajxolq بدخلق؛ بدخو.
-
euthymic
بهینخُلق
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] ویژگی فرد دارای بهینخُلقی
-
elevated mood
خُلق بالا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] حالتی از خُلق که همراه با سرخوشی و آسایش و نشاط فراوان است
-
کج خلق
فرهنگ فارسی معین
( ~ . خُ)(ص مر.)بدخوی ، بداخلاق .
-
نازک خلق
لغتنامه دهخدا
نازک خلق . [ زُ خ ُ ] (ص مرکب ) نرم خوی . متواضع. (ناظم الاطباء). نازک طبع. نازک خو. (آنندراج ).
-
پاکیزه خلق
لغتنامه دهخدا
پاکیزه خلق . [ زَ / زِ خ ُ ] (ص مرکب ) مهذب : تهذیب ؛ پاکیزه خلق کردن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
بهترین خلق
لغتنامه دهخدا
بهترین خلق . [ ب ِ ت َ ن ِ خ َ ] (اِخ ) کنایه از حضرت رسالت مآب صلی اﷲ علیه و آله و سلم . (آنندراج ). حضرت پیغمبر، خاتم النبیین صلی اﷲ علیه و آله . (ناظم الاطباء).
-
حرف خلق
لغتنامه دهخدا
حرف خلق . [ ح َ ف ِ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به اصطلاح علم جفر، حرف ظلمانی . در مقابل حرف حق و حرف نورانی . رجوع به حرف نورانی شود.
-
حسن خلق
لغتنامه دهخدا
حسن خلق . [ ح ُ ن ِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خوش خلقی : حسن خلقی ز خدا میطلبم خوی تراتا دگر خاطر ما از تو پریشان نشود.حافظ.
-
خلق آتشین
لغتنامه دهخدا
خلق آتشین . [ خ َ ق ِ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از شیاطین و جنیان است . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
خلق آتشین
لغتنامه دهخدا
خلق آتشین . [ خ ُ ق ِ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از غضب و تندی مزاج مردم است . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
خلق جهان
لغتنامه دهخدا
خلق جهان . [ خ َ ق ِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مردمان عالم . مردم جهان : چو زر و گوهر باشد عزیزخلق جهان جهان بگیرد روزی بدانش و گوهر.سوزنی .
-
خلق خوش
لغتنامه دهخدا
خلق خوش . [ خ ُ ق ِ خوَ / خ ُ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) خوی خوب . خوی خوش . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خلق ساعه
لغتنامه دهخدا
خلق ساعه . [ خ َ ق ِ ع َ / ع ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خلق الساعة. دفعةً موجودشده : ز کین و مهرش چون خلق ساعه اندر ملک همی فزاید خویش وتبار آتش و آب .ابوالفرج رونی .