کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خلف احمد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خلف قول کردن
لغتنامه دهخدا
خلف قول کردن . [ خ ُ ف ِ ق َ / قُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) بدقولی کردن . به قول و قرار خود وفا نکردن . تخلف از میثاق و قرارهای خود کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
چم خلف عیسی
لغتنامه دهخدا
چم خلف عیسی . [ چ َ خ َ ل َ سا ] (اِخ ) ده مرکزی دهستان چم خلف عیسی بخش هندیجان شهرستان خرم شهر که در 33 هزارگزی شمال باختری شادکان ، بر سر راه اتومبیل رو هندیجان به خلف آباد، کنار رودخانه ٔ زهره واقع است . دشت و گرمسیر است و 550 تن سکنه دارد. آبش از...
-
چم خلف عیسی
لغتنامه دهخدا
چم خلف عیسی . [ چ َ خ َ ل َ سا ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش هندیجان شهرستان خرم شهر است که در ساحل باختری رود زهره واقع است و هوای آن گرمسیریست آب قراء این دهستان از رودخانه ٔ زهر. محصول عمده اش غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری میباشد. این دهست...
-
جستوجو در متن
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالعباس . رجوع به احمدبن خلف بن احمد... شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) مسبحی بن خلف بن محمد. محدث است .
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابوبکر. رجوع به احمدبن کامل بن خلف ... شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن خلف بن احمد سجستانی مکنی به ابوالعباس . او راست : تحفةالملوک فی التعبیر.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن عیسی بن احمدبن خلف بن زغبه . محدث است .
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) عیسی بن خلف . رجوع به احمدبن ابی الروح ... شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) غرناطی . رجوع به ابن بادش و رجوع به احمدبن علی بن احمدبن خلف ... شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن خلف اشبیلی الحوفی الفرضی مکنی به ابوالقاسم و ملقب بفقیه . رجوع به ابوالقاسم احمد ... شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن خلف المروالروذی استاد علی بن عیسی و یکی از صناع آلات فلکی است . (ابن الندیم ).
-
ابوالعباس
لغتنامه دهخدا
ابوالعباس . [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] (اِخ )احمدبن خلف بن احمد سجستانی . رجوع به احمد... شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن خلف بن اللیث مکنی به ابوجعفر. رجوع به ابوجعفر احمدبن محمدبن اللیث ملقب به امیر شهید شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عمر برکات الشامی . او راست : رسالة القول المتناسق فی حکم الصلاة خلف الفاسق و آن در مصر یا دمشق بطبع رسیده است . (معجم المطبوعات ).