کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خلعت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خلعت
/xe(a)l'at/
معنی
۱. لباس یا پارچهای که خانوادۀ داماد به عروس یا خانوادۀ او هدیه میدهند.
۲. [مجاز] کفن.
۳. [قدیمی] جامۀ دوخته که از طرف شخص بزرگ به عنوان جایزه یا انعام به کسی داده شود.
۴. [قدیمی] هدیه؛ پاداش.
۵. [قدیمی] لباس.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. انعام، تشریف، جامهبخششی، جایزه، هدیه
۲. کفن
۳. لباس
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خلعت
واژگان مترادف و متضاد
۱. انعام، تشریف، جامهبخششی، جایزه، هدیه ۲. کفن ۳. لباس
-
خلعت
فرهنگ فارسی معین
(خِ عَ) [ ع . خلعة ] (اِ.) جامة دوخته که بزرگی به کسی بخشد. ج . خِلَع .
-
خلعت
لغتنامه دهخدا
خلعت . [ خ ِ / خ َع َ ] (ع اِ) جامه و جز آن که بزرگی مر کسی را پوشاند. و تن پوش که پادشاه و یا امیری مر نوکر خود را پوشاند. پایزه . (ناظم الاطباء). بکسر اول جامه ای از تن کنده بکسی دادن و در عرف جامه ای که ملوک و امراء بکسی دهند و کم از سه پارچه نباش...
-
خلعت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خِلعة، جمع: خِلَع] xe(a)l'at ۱. لباس یا پارچهای که خانوادۀ داماد به عروس یا خانوادۀ او هدیه میدهند.۲. [مجاز] کفن.۳. [قدیمی] جامۀ دوخته که از طرف شخص بزرگ به عنوان جایزه یا انعام به کسی داده شود.۴. [قدیمی] هدیه؛ پاداش.۵. [قدیمی] لبا...
-
خلعت
واژهنامه آزاد
جامه ای که بزرگی به کسی بخشد
-
واژههای مشابه
-
خلعت پوشیدن
لغتنامه دهخدا
خلعت پوشیدن . [ خ ِ / خ َ ع َ دَ ] (مص مرکب )پوشیدن خلعت . در بر کردن خلعت ، خلعتی که از جانب بزرگی فرستاده شده در بر کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خلعت خاص
لغتنامه دهخدا
خلعت خاص . [ خ ِ / خ َ ع َ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خلعت گزیده . خلعتی که جز خلعت مرسوم است و برای بزرگداشت بکسی داده میشود : شربت خاص خورد و خلعت خاص .نظامی .
-
خلعت دادن
لغتنامه دهخدا
خلعت دادن . [ خ ِ/ خ َ ع َ دَ ] (مص مرکب ) خلعت بخشیدن . بکسی خلعت برای انعام دادن . بخشیدن خلعت . اعطاء خلعت : بسیار داد خلعتم اول وز آن سپس بگرفت خیره باز به انجام خلعتش . ناصرخسرو.شبانگاه بمنزل او نقل کرده ، بامدادش خلعت داده . (گلستان سعدی ).- خل...
-
خلعت یافتن
لغتنامه دهخدا
خلعت یافتن . [ خ ِ / خ َ ع َ ت َ ] (مص مرکب ) خلعت گرفتن . خلعت بدست آوردن .
-
خلعت پوشان
لغتنامه دهخدا
خلعت پوشان . [ خ ِ / خ َ ع َ ] (اِ مرکب ) رسم خلعت پوشی . (یادداشت بخط مؤلف ). || جایگاهی بیرون از شهر که حکام باید به آنجا آیند تا خلعتی که ازطرف امیر برای آنها فرستاده شده ، بپوشند. (یادداشت بخط مؤلف ). || مجلس سور و سروری که برای پوشیدن خلعت تشک...
-
خلعت پوشان
لغتنامه دهخدا
خلعت پوشان . [ خ ِ / خ َ ع َ ] (اِخ ) نام محلی است کنار راه قزوین و رشت میان سیاواش و بیجاریس درسیصدوسی پنج و هزارگزی طهران . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خلعت خانه
لغتنامه دهخدا
خلعت خانه . [ خ ِ / خ َ ع َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) خانه ای که در آن خلاع مهیا و موجود دارند. (آنندراج ). خانه ای که پادشاهان و بزرگان دارند و آن خلاع متعدد برای بخشش قرار داده اند.
-
واژههای همآوا
-
خلات
لغتنامه دهخدا
خلات . [ خ َ ] (ع اِ) گیاه تر. (یادداشت بخط مؤلف ). خلاة ج ، خَلی ̍.