کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خلج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خلج
لغتنامه دهخدا
خلج . [ خ َل َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان . دارای 157 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت ، قالیچه و گلیم بافی و راهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
خلج
لغتنامه دهخدا
خلج . [ خ ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَخلَج . رجوع به اَخلَج در این لغت نامه شود.
-
خلج
لغتنامه دهخدا
خلج . [ خ ُ ل ُ ] (اِخ ) نام گروهی از عربانست که ابتداء از عدوان بودند، پس عمربن خطاب آنها را به حارث بن مالک بن النصر ملحق کرد و از این جهت خلج نامیده شدند؛ زیرا آنها اختلاج از عدوان کردند. (از منتهی الارب ).
-
خلج
لغتنامه دهخدا
خلج . [ خ ُ ل ُ ] (ع اِ) ج ِ خلیج . (منتهی الارب ). رجوع به خلیج در این لغتنامه شود.
-
واژههای مشابه
-
علی خلج
لغتنامه دهخدا
علی خلج . [ ع َ ی ِ خ َ ل َ ] (اِخ ) (میرزا...). وی شاعر و از ملازمان فریدون جعفر بوده است . و قسمتی از اشعار او در مجالس النفائس آمده است . (از الذریعه ٔ آقابزرگ طهرانی ج 9 ص 756 بنقل از مجلس نهم مجالس النفائس ج 6 ص 166).
-
گچ خلج
لغتنامه دهخدا
گچ خلج . [ گ َ خ َ ل َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان زیلائی بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز. 20هزارگزی شمال باختری مسجدسلیمان به لالی و سکنه ٔ آن 50 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
نهر خلج
لغتنامه دهخدا
نهر خلج . [ ن َ رِ خ َ ل َ ] (اِخ )دهی است از دهستان ورزق بخش داران شهرستان فریدن . در 7هزارگزی غرب داران و در جلگه ٔ سردسیری واقع است و1497 تن سکنه دارد. آبش از قنات و محصول عمده اش غلات و حبوبات و سیب زمینی و شغل مردمش زراعت و قالی بافی و جاجیم باف...
-
تپه خلج
لغتنامه دهخدا
تپه خلج . [ ت َپ ْ پ َ خ َ ل َ ](اِخ ) دهی جزء دهستان سفلی شهرستان اراک است که در سی هزارگزی جنوب باختر آستانه و شش هزارگزی راه عمومی واقع است کوهستانی و سردسیر است و 186 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چشمه سار است و محصول آنجا غلات و بنشن و شغل اهالی...
-
علی خلج
لغتنامه دهخدا
علی خلج . [ ع َ خ َ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عباسی ، بخش بستان آباد شهرستان تبریز. واقع در 20 هزارگزی جنوب خاوری بستان آباد، و 2 هزارگزی راه شوسه ٔ بستان آباد به تبریز. ناحیه ای است جلگه ودارای آب و هوای معتدل و 814 تن سکنه . آب آن از چشمه و رو...
-
محمد خلج
لغتنامه دهخدا
محمد خلج . [ م ُ ح َم ْ م َ خ َ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بزینه رود بخش قیدار شهرستان زنجان ، واقع در 42هزارگزی جنوب قیدار و سرراه عمومی با 820 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
باب خلج
لغتنامه دهخدا
باب خلج . [ ب ِ خ َ ل َ ] (اِخ ) یکی از چهار دروازه ٔباروی شرقی بغداد : ... تا المعتضدباﷲ احمدبن الامیر الموفق طلحةبن المتوکل علی اﷲ که شانزدهم خلیفه بود، دارالخلافه به بغداد آورد و بعد از او تمامت خلفا متابعت او کردند و دارالخلافه آنجا داشتند و پسرش...
-
باش خلج
لغتنامه دهخدا
باش خلج . [ خ َ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آتش بیگ بخش سراسکند شهرستان تبریز که در 40 هزارگزی باختر سراسکند و 15 هزارگزی خط آهن میانه و مراغه واقع است . ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای معتدل و 120 تن سکنه و آب آن از چشمه و رودخانه تأمین میشود...
-
خلج بالا
لغتنامه دهخدا
خلج بالا. [ خ َ ل َ ج ِ] (اِخ ) دهی است جز دهستان سربند پایین بخش سربند شهرستان اراک . دارای 203 تن سکنه . آب آن از چشمه و قنات و محصول آنجا غلات ، بنشن ، پنبه و شغل اهالی زراعت ،گله داری و قالیچه بافی . راه آنجا مالرو و می توان اتومبیل به آنجا برد. ...
-
خلج پایین
لغتنامه دهخدا
خلج پایین . [ خ َ ل َ ج ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان سربند بالا بخش سربند شهرستان اراک . دارای 208 تن سکنه . آب آن از چشمه و قنات و محصول آن غلات ، بنشن و پنبه . شغل اهالی زراعت وگله داری و قالیچه بافی . راه آنجا مالرو و می توان اتومبیل به آنجا برد....
-
خلج عجم
لغتنامه دهخدا
خلج عجم . [ خ َ ل َ ج ِ ع َ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ساری سوباساز بخش پلاشت شهرستان ماکو. دارای 291 تن سکنه . آب آن از ساری سو و محصول آنجا غلات ، پنبه ، توتون ، حبوبات و کرچک . شغل اهالی زراعت و راهش شوسه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).