کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خلاوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خلاوه
/xalāve/
معنی
سرگشته؛ حیران؛ سراسیمه: ◻︎ به خویش آی و چنین خویش را خلاوه مکن / که اینت گوید گول است و آنت گوید دنگ (مولوی۳: ۱۴۸۳).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خلاوه
لغتنامه دهخدا
خلاوه . [ خ َ / خ ِ وَ / وِ ] (ص ) سرگشته . حیران . سراسیمه . دنگ . (ناظم الاطباء) (فرهنگ جهانگیری ) : حریف جنگ گزیند تو هم درآ در جنگ چو سگ صداع کند تن مزن برآ در سنگ بخویش آی و چنین خویش را خلاوه مکن که اینت گوید گول است و آنت گوید دنگ .مولوی .
-
خلاوه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹کلاوه، فلاوه، خلاواه› xalāve سرگشته؛ حیران؛ سراسیمه: ◻︎ به خویش آی و چنین خویش را خلاوه مکن / که اینت گوید گول است و آنت گوید دنگ (مولوی۳: ۱۴۸۳).
-
واژههای مشابه
-
ابن خلاوه
لغتنامه دهخدا
ابن خلاوه . [ اِ ن ُ خ َ وَ ] (ع ص مرکب ) بی گناه در امری . بری و بیزار از جرمی : انا من هذا الامر فالج بن خلاوه .
-
جستوجو در متن
-
جبل الرأس
لغتنامه دهخدا
جبل الرأس . [ ج َ ب َ لُرْ رَءْ س ْ ] (ع ص مرکب ) رجل جبل الرأس ؛ مرد کم خلاوه . (از منتهی الارب ).
-
جبار
لغتنامه دهخدا
جبار. [ ج ُ ] (ع ص ، اِ) بری از چیزی ، یقال «انا منه خلاوة و جبار»؛ یعنی از آن بری هستم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (المنجد). || باطل و رایگان . (منتهی الارب ). الهدر. (اقرب الموارد). یقال : «ذهب دمه جباراً»؛ یعنی خونش بهدر شد. (از منتهی الارب ) ...